از اينجا عرفا در موسيقى نيز چون شعر راه تفكر دينى را گشودند و موسيقى يونانى وايرانى را به موسيقى آنجهانى متحول ساختند.
تفكر دينى نظريه فيثاغورثى را با«عهد الست »و«عالم ذر»پيوند داد.از اين منظرعرفا را عقيده بر آن بود كه پيوستگى تاثير روحانى موسيقى بر روح،امرى ازلى است،وبه هنگام استماع موسيقى،بار ديگر كلام حق را مى شنوند كه جملگى ارواح بشر در ازليت بدان پاسخ دادند (2) ،و به همين طريق با الحان سپاه بهشتى هم آواز گشتند.در نظر عرفادر مقام ازل،تمامى ارواح انسانى در بهشت،جايى كه تنافر اصوات امرى ناشناخته مى باشد،همراه با آدم ابو البشر بوده است.
با اين اوصاف،چنانكه اشاره شد فيثاغورث و افلاطون تاثير موسيقى و نغمات موزون را در انسان از آن جهت مى دانستند كه يادگارهاى خوش موزون حركات آسمان را كه در عالم ارواح و مثل و عالم قبل از تولد و هبوط مى شنيده و به آن معتاد بوده اند (3) ،در روح بشر بر مى انگيزاند،به اين معنى كه قبل ازآنكه روح آدمى از خداوند جدا شودنغمات آسمانى را مى شنيده و به آن مانوس بوده است و موسيقى به واسطه آنكه آن يادگارهاى گذشته را بيدار مى كند ما را به وجد مى آورد.صوفيه نيز به صورتى به بهره گيرى از معانى قرآنى،روح دينى بر اين نظر افكنده و معنويت دينى را جايگزين كاسموسانتريسم(جهان مدارى)يونانى ساخته اند. اين تلقى را در اشعار مولانا مى توان مشاهده كرد:
در جايى ديگر مولانا مى گويد:
حاصل آنكه صوفيه سماع و آواز خوش و ترانه موزون را نشانه اى مى دانند از عالم ارواح و پيكى از عالم قدس مژده آسمانى.البته تفاوت است ميان سماع و لهو و لعب درقول صوفيه،چنانكه غزالى در احياء علوم مى نويسد در حال سماع اگر غير از جمال حق درنظر آيد آن سماع حرام و باطل است.در اين نواى موسيقى ديگر آن پيك عالم غيب نيست كه نواى بهشتى را پيش از آمدن به اين عالم خاكى در روح ما طنين اندازد.پس سماع حقيقى همان موسيقى و آواز حقانى است كه بنياد آن در عالم روحانى است.