دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟!

سیدمحمد سلیمان پناه

نسخه متنی -صفحه : 27/ 3
نمايش فراداده

هرچند انتخاب اسلام به عنوان مصداق خارجي دين مشكل تعريف را تا حدي ممكن است آسان‏تر سازد، اما مشكل ديگري باقي مي‏ماند و آن اين است كه كدامين اسلام؟ با توجه به بحثهايي كه مدّتي است در جامعه ايران گرمي خاصي يافته‏اند ممكن است گفته شود: قرائت‏هاي مختلفي از اسلام وجود دارد، بنابراين، شايد بهتر باشد به جاي آن كه به طور مبهم گفته شود اسلام، جوهر دين تعريف شود و بر اساس آن تعريف رابطه دين و علوم تجربي به بحث گذاشته شود. مسأله قرائت‏هاي مختلف و يا به بياني ساده‏تر تفسيرها و برداشتهاي مختلف ديني گرچه امري است پراهمّيت، اما در اين ارتباط راه حل ساده‏اي ندارد؛ زيرا اولاً، تعريف جوهر دين، خود بر اساس نظريه‏هايي كه تفسيري بودن فهم را ترويج مي‏كنند نوعي برداشت است. ثانيا، وقتي امري چنان فراگير و عميق شد كه گريزي از آن نبود بهتر است ديگر به آن، به صورت محدوديتي براي فهم نگاه نشود بلكه به عنوان وضعيتي هستي‏شناختانه تلقي شود. به عبارت ديگر، چنين امري بهتر است جزء ثابتهاي فهم در نظر گرفته شود، هر چند نوع آن در هر فردي ممكن است فرق كند. از ديدگاهي وسيعتر هر كس به نوعي غوطه‏ور در پيشينه‏اي است و از اين جهت مزيّت يا نقصاني اساسي نسبت به ديگري ندارد. درنتيجه، مي‏توان گفت اگر هر كسي با قرائتي و بردداشتي از اسلام سروكار دارد، نويسنده اين مقاله هم بر اساس برداشت خود از اسلام بحث خود را ارائه مي‏دهد. ثالثا، همان‏طور كه در بحثهاي آتي اين مقاله روشن خواهد شد اصولاً روش پيشنهادي اين مقاله بي‏اعتنايي به كليه سؤالات و اشكالات معرفت‏شناختي از اين قبيل مي‏باشد.

علاوه بر اين، انتخاب اسلام به عنوان مصداق تام و بارز خارجي دين به دلايل درون‏ديني نيز قابل توجيه است. به كمك آياتي نظير:

أِن‏الدّين عنداللّه الأسلام ...(19:3 آل عمران)

و من يبتغ غير الأسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين.

(85:3 آل عمران)

... ورضيت لكم الأسلام دينا ...(3:5 مائده)

شواهد قرآني فراوان ديگري مي‏توان بر اين معنا ارائه نمود، امّا همين مقدار بايد براي مقصود ما بسنده باشد.

حال، در خصوص اين كه علوم تجربي كدامند و چگونه از غير خود تمايز بيروني مي‏يابند و بر اساس چه ملاكي از درون، از يكديگر جدا مي‏شوند نيز بحثهاي فراواني صورت گرفته است. در اين ارتباط نيز اين مقاله عهده‏دار ارائه نظري مستقل نمي‏باشد (از اين پس هرجا سخن از علم مي‏رود مقصود علوم تجربي مي‏باشد مگر آنكه توضيح داده شود). به نظر نگارنده مهمتر از جمع‏بندي نظرات رايج در خصوص تعريف علم، معرفي و توضيح دو نوع برداشت كلي مختلف از علم است. برداشت نخست از علم برداشتي معرفتي از علم است از آن جهت كه امري ذهني است. هابرماس (194ـ192:(a)1992) اين رويكرد را «سرمشق ادراكي» (paradigm of consciousness)مي‏نامد. در سرمشق ادراكي رابطه مدرك با جهان خارج و پديده‏هاي خارجي از آن جهت كه مدرَك ذهني مي‏باشند بررسي مي‏شود. تأكيد اين سرمشق بر معرفت‏شناسي (epistemology) و روش‏شناسي (methodology) است. در مقابل اين سرمشق برداشت ديگري نيز بعد از جنگ جهاني دوّم در اروپا رواج يافت كه به سرمشق زباني (paradigm of language) مشهور گرديد (هابرماس، همان منبع؛ فوكو، 202:1993). سرمشق زباني كه به صور گوناگوني توسط نظريه‏پردازان مختلف قاعده‏مند شده است به تفهيم و تفاهم به عنوان امري زباني و به نقش زبان در شكل‏گيري فهم به طور كل علاقه نشان مي‏دهد. از اين ديدگاه، رشته علمي نيز در حقيقت اموري زباني هستند.2

سرگرمي عمده، سرمشق ادراكي معرفت‏شناسانه و سؤال اساسي آن چگونگي دستيابي به معرفت مطابق با واقع است و به همين جهت روش‏شناسي را با اهمّيت‏ترين بحث محسوب مي‏كند. در اين سرمشق «شعور انسان منشاء علم و عمل است و اين دو، دو روي يك نظام فكري مي‏باشند» (فوكو 301:1998). علاوه بر اين، سرمشق ادراكي «درصدد است وراي آنچه بيان مي‏شود به قصد و نيّت ناطق، به فعّاليت آگاهانه او، به اين كه چه معنايي را اراده كرده است و حتي به الگوي ناخودآگاهانه‏اي كه خارج از اراده او در گفتار و يا لايه‏هاي پنهاني آن رخ مي‏نمايد دست يابد» (همان منبع ص307).

طرفداران سرسخت علوم تحصّلي از سرمشق ادراكي تبعيت مي‏كنند و اهمّيت ويژه‏اي براي معرفت‏شناسي و روش‏شناسي قائل هستند. عدّه‏اي مانند آگوست كنت (7ـ6:1988) علم را با روش مشاهده و تجربه معرفي مي‏كنند و برآنند كه با روش تجربي تأييد و ابطال گزاره‏هاي علمي امكان‏پذير است. از طرفي ديگر فردي مانند كارل پوپر نيز كه طرفدار جدّي علوم است روش علمي يا استقرايي را كه از مشاهده و آزمايش شروع مي‏شود براي تمايز علم از غيرعلم كافي نمي‏داند. وي ابطال‏پذيري را شرط لازم تمايز نظريه‏هاي علمي از نظريه‏هاي غيرعلمي مي‏داند. به نظر وي اين ابطال‏پذيري نوعي مخاطره‏پذيري است كه هر نظريه علمي بايد با پيش‏بيني كردن بدان تن دردهد (كارل پوپر 96 و 92:1981).