3. مبحث برخلاف زبان كه نامحدود است و حد و مرزي ندارد، داراي حد و مرز مشخص و از نوعي وحدت و تشخص برخوردار است (21ـ30:1972 فوكو).4. رويكرد زباني تمامي وحدتهاي شناختهشده معرفتشناسانه را رها ميكند و نشان ميدهد كه علوم از هيچ يك از وحدتهاي معرفتشناسانه برخوردار نيستند. وحدت علوم (مبحثها) ناشي از (1) وحدت موضوع؛ (2) وحدت سبك؛ (3) اشتراك در مفاهيم كليدي؛ (4) وحدت تم (ديدگاه)؛ (5) وحدت مؤلف؛ (6) وحدت كتاب و يا مجموعه رسائل؛ و يا (7) وحدت منشاء نيست (306ـ303:1998؛ 35ـ34:1972 فوكو).باستانشناسي نشان ميدهد كه هيچ يك از اين مقولات تا آنجا كه به مبحث ربط دارند خود از وحدت برخوردار نيستند چه رسد به آنكه منشاء وحدت مبحث باشند. باستانشناسي قائل به انقطاع و بريدگي در اين مقولات است و درنتيجه وحدت مبحث را در «رويداد» بودن جستجو ميكند (306:1998 فوكو).3 اين وحدت يك رويداد است كه مجموعهاي پراكنده از بيانهاي كتبي و شفاهي را وحدت ميبخشد (همان منبع).5. فرق مبحثشناسي با زبانشناسي در آن است كه تحليل زبانشناسانه درصدد آن است كه بداند: «مطابق چه قواعدي بيان خاصي ساخته شده است و متعاقبا طبق چه قواعدي، بيانات مشابه ديگري ميتواند ساخته شود» (307:1998 فوكو). اما توصيف مبحث ميپرسد: «چرا اين بيان مطرح گرديد و نه بياني ديگر به جاي آن؟» (همان منبع). در توصيف مبحث به جاي مطالعه و تحليل فكر در صورتهاي ضمير ناخودآگاه و معاني مخفي و اسرار دروني، پرسيده ميشود: «چه چيزي در اين موجود قاعدهدار، وقتي گفته ميشود، ظاهر ميشود و در جايي ديگر ظاهر نميشود» (همان منبع، ص308).6. هدف از تلقي مبحث به عنوان يك رويداد اين نيست كه آن را جدا و در انزوا بررسي كنيم «بلكه بالعكس هدف آن است كه ارتباط اين رويداد بحثي را با رويدادهاي ديگري كه ذاتا بحثي نيستند بررسي كنيم، رويدادهايي كه ممكن است تكنيكي، عملي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و يا به گونههاي ديگري باشند» (308:1998 فوكو). فوكو معتقد است اين رابطهها بايد ـ بدون ارجاع به شكل كلي زبان يا شعور گويندگان ـ فقط در حوزه رويدادها برقرار شوند (همان منبع).چنين تحليلي از رويدادها را فوكو «باستانشناسي» مينامد (310ـ309:1998 فوكو) عنوان «باستانشناسي» را وي تا حدودي براي معنايي ويژه وضع ميكند براي آنكه روش خود را از «تاريخ علم» متمايز سازد. چراكه تاريخ علم ارتباط بسيار نزديكي با معرفتشناسي و سرمشق ادراكي دارد (195ـ135:1972 فوكو).7. باستانشناسي برخلاف معرفتشناسي و تاريخ علم كه به ارتباط افكار و عقايد علاقهمند است به مطالعه مجموعه قواعدي ميپردازد كه «در يك فرهنگ، پديدار شدن و ناپديد شدن بيانات، حفظ و نابوديشان و وجود متناقض آنها را هم به صورت رويدادها و هم به عنوان اشياء تعيين ميكند» (309:1998 فوكو). فوكو اين مجموعه قواعد را «آرشيو» مينامد (همان منبع ص310ـ309).