معرفت‏شناسي يا باستان‏شناسي؟ - دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! - نسخه متنی

سیدمحمد سلیمان پناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معرفت‏شناسي يا باستان‏شناسي؟

سالها قبل در كلاس «فلسفه علوم اجتماعي»، آقاي دكتر سروش سؤالي بدين نحو براي دانشجويان مطرح كردند كه: اگر بين باوري ديني و باوري علمي تعارض وجود داشته باشد چه بايد كرد؟ آن روز كسي از دانشجويان پاسخي به اين سؤال نداد. به نظر مي‏رسيد تنها پاسخ تلويحي به اين سؤال پاسخ استاد بود كه هرگز فراتر از طرح سؤال بيان نگرديد. اين سؤال علي‏رغم ظاهر معصومانه‏اش چندان هم معصوم نبود. اصولاً اين سؤال معرفت‏شناسانه در طول تاريخ علوم تجربي مكررا به اشكال مختلفي مطرح گرديده است. علوم تحصّلي در تلاش براي پنهان ساختن اهداف سياسي و اخلاقي خود حيله‏هاي معرفت‏شناسانه فراواني به كار بسته‏اند. اين علوم از همان ابتداي تولدشان تعارض خود با معرفت‏هاي ديگر را مدنظر داشته تلاش كرده‏اند آنها را در اذهان عمومي بي‏اعتبار سازند، به دلايلي كه ضمن اين مقاله به تدريج آشكار خواهد شد.

آن روز تا آنجا كه به خاطر دارم تنها كسي كه به غلط بودن اصل آن سؤال اشاره كرد و تا حدودي از استاد جلب همراهي نمود كه طرح چنين سؤالي پيشاپيش جوابي خاص را پيشنهاد مي‏كند اين دانشجو بود، اما به خوبي نمي‏دانستم با چنين معضلات معرفت‏شناسانه‏اي چه بايد كرد. اولين واكنشم به اين مسأله، دست زدن به مسأله‏سازيهاي مشابه بود: همين سؤال را در خود حوزه علوم هم مي‏توان مطرح نمود كه «اگر باور علمي با باورِ علميِ ديگري در تعارض بود چه بايد كرد؟ و اين كه در حوزه دين هم ممكن است بين دو باور ديني تعارض باشد. هدف اين مسأله‏سازي كاستن از شدت اين حمله معرفت‏شناسانه به دين بود. در مرحله بعد به نظرم رسيد كه در نهايت حلّ اين مسأله برمي‏گردد به ايمان شخص به علم يا دين. در صورت وجود تعارضي غيرقابل‏حل شخص بايد بنگرد كه به كداميك بيشتر ايمان دارد به علم يا دين. به نظر مي‏رسيد كسي كه بخواهد در قالب‏هاي معرفت‏شناسانه به اين قبيل سؤالات كه توسط خود معرفت‏شناسي قاعده‏مند و طرح مي‏شوند پاسخ دهد بايد به ميزان قبولي كه او نسبت به علم يا غيرعلم دارد توجه كند. به عبارت ديگر، علم و دين براي تسخير قلب و روح شخص با يكديگر مبارزه خواهند نمود تا يكي ديگري را از صحنه اين كارزار حذف نمايد.

آن روزها به همين ميزان بسنده مي‏نمودم كه جوابي به سؤال استاد داده‏ام و معضله را به همان شكل روح‏آزارش رها نكرده‏ام، اما سالها بعد وقتي به اين ماجرا بازمي‏نگرم مي‏بينم معرفت‏شناسي‏اي كه اين سؤال‏ها را قاعده‏مند و طرح مي‏كرد خود تا آخر خط را خوانده بود. اگر راه‏حل ايمان باشد، برخلاف آنچه ظاهرا پنداشته مي‏شود دين به دليل ايماني بودن و ريشه داشتن در اعماق روح و روان آدمي بايد برنده اين كارزار باشد ولي اين علم است كه پيشاپيش ايماني عمل كرده است و بدين ترتيب احتمال پيروزي خود را افزايش داده است. ممكن است گفته شود مگر نه آن است كه خود بنيانگذاران علوم تحصّلي تأكيد داشته‏اند: هيچ اصل مسلّم و مقدّسي در علم وجود ندارد، در علم همه چيز را زير سؤال مي‏برند، بي‏طرفي علمي را ارج مي‏نهند، عينيت‏گرا مي‏باشند و از تحليل‏هاي عاطفي و قضاوتهاي ارزشي پرهيز مي‏شود، بين هست و نيست‏ها و بايد و نبايدها رابطه‏اي برقرار نمي‏سازند، موضعشان نسبت به كاربردهاي سياسي و اخلاقي مختلف يافته‏هاي علمي به عنوان عالم تجربي علي‏السويه است، و مگر نه آن است كه مي‏توانند صدها و صدها فضيلت «غيرايماني» از اين قبيل براي خود ذكر كنند؟ پس چگونه ممكن است كسي به علم بيش از دين ايمان داشته باشد در حالي كه خود علم مي‏گويد مرا با ايمان شما كاري نيست چه من هم كار خدا را به خدا واگذاشته‏ام و هم كار قيصر را به قيصر و سر خويش دارم؟

اگر علم در اين ادعا صادق مي‏بود و همان كه بود مي‏نمود، شايد مي‏شد انتظار داشت كه متواضعانه به محدوديتهاي خود اعتراف كند و صحنه را در صورت تعارض غيرقابل‏حل به نفع دين ترك گويد، اما زهي خيال باطل تمامي تواضعات مزبور خودستايي بود به هزار زبان. در حقيقت آنچه را علم از خود طرد مي‏كرد ايمان‏جويي نبود بلكه «تعصبات كوري» بود كه در حوزه‏هاي غيرعلمي رايج مي‏باشند. در واقع تبرئه و تطهير خود بود از آنچه به غير خود نسبت مي‏داد وگرنه علوم تحصّلي از لحظه انعقاد نطفه سياسي ـ اخلاقي بوده‏اند و داعيه‏هاي مذهبي داشته‏اند. عدم توجه به اين امر ناشي از بيگانگي مطلق با علم است. در هر صورت اينك پس از چندين سال به نظر مي‏رسد پاسخ آن روز اين دانشجو به آن سؤال معرفت‏شناسانه، خود، معرفت‏شناسانه بود و چيزي نبود جز تكرار همان سؤال خطابي كه در پوششي معرفت‏شناسانه مطرح مي‏گرديد و پاسخ خود را در درون خود داشت.

/ 27