بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
در هر صورت، به نظر ميرسد در سرمشق زباني حداقل نسبت به شرط لازم بودن مشاهده و آزمايش اجماع وجود داشته باشد، ليكن اگر خواسته باشيم شرط ابطالپذيري را نيز بپذيريم بسياري از نظريههاي علوم انساني از صلاحيت علمي برخوردار نخواهند بود، و درنتيجه از بحث رابطه دين و علم خارج خواهند شد و حتي شايد بتوان گفت كليه علوم انساني به استثناء علم اقتصاد شرط علمي بودن را دارا نميباشند مگر در پارهاي از نظريههاي محدود و قابل اغماض. بحث علمي بودن يا نبودن علوم انساني از لحظه تولدشان تا امروز دامان اين علوم را رها نكرده است. معرفتشناسي سرمشق ادراكي كه خود منشاء اين مشكل بوده از عهده حل اين مسأله خودساخته هنوز برنيامده است. گرچه صلاحيت علمي علوم انساني در سرمشق ادراكي به راحتي قابل به رسميت شناخته شدن نيست، اين مقاله آنها را از بحث «دين و علوم تجربي» بيرون نميداند؛ زيرا تلاش اين نوشتار بر آن است كه بيرون از سرمشق ادراكي بحث خود را انجام دهد.بحث اين مقاله در سنت زباني صورت ميگيرد و در اين سرمشق «تمايز معتبري بين آنچه ما رشتههاي علمي ميناميم وجود ندارد» (فوكو 303:1998). سرمشق زباني رويكردي كاملاً متفاوت به علم دارد و معرفتشناسي و روششناسي را شالوده فعاليتهاي علمي نميداند و خود را سرگرم سؤالات و مسائلي از اين قبيل نميكند كه: معيار صدق و كذب گزارهها چيست؟ فرق اثبات و ثبوت كدام است؟ آيا امكان مطابقت ذهن و عين وجود دارد؟ رابطه علم و ارزش چيست؟ عينيتگرايي چگونه امكان دارد؟ و نظاير آن. در اين رويكرد، تلقي زباني از علم مطرح است، لذا از تعابيري نظير «بازيهاي زباني» (language games)، حكايت (Narrative) و مبحث (Discourse) براي علم استفاده ميشود. در اين سرمشق علم به عنوان كيفي نفساني، صورتي ذهني، مجموعهاي از قضايا، يا نحوهاي از وجود كه عالِم با آن متحد ميباشد و يا اموري از اين قبيل مدنظر نيست. هر چند اين برداشتها بهجاي خود ممكن است معنادار و قابل قبول و يا صحيح باشند، متعلق به سرمشق ادراكي ميباشند و با تغيير رويكرد اهمّيت خود را از دست ميدهند و دليلي ندارد راهبر ما در تمامي بررسيهايي باشند كه از علم داريم. چهبسا براي مقاصدي خاص و مطالعاتي متفاوت اين مفاهيم و برداشتها گمراهكننده باشند.در سرمشق زباني همان طور كه گذشت اعتنايي به معرفتشناسي نميشود. معرفتشناسي و روششناسي فرزندان اثباتگرايي ميباشند و در خدمت علوم تجربي. تحويل علوم به مباحث و سؤالات معرفتشناسانه افتادن به دامي است كه پوزيتيويسم براي منتقدان خود گسترده است تا آنها را از شناخت دقيقتر ماهيت خود بازدارد.از ميان عناوين و برداشتهاي مختلفي كه در سرمشق زباني در ارتباط با رشتههاي علمي مطرح است عنوان «مبحث» (discourse)و برداشت ميشل فوكو از آن ترجيح دارد. براي آشنايي كامل با اين رويكرد مطالعه دقيق تمامي آثار فوكو ضروري است، اما ذكر كلياتي چند در اين ارتباط ميتواند مفيد واقع شود:1. مبحث (يا يك رشته علمي) يك رويداد ميباشد و در سرمشق زباني از اين حيث مطالعه ميشود نه به عنوان يك سنت علمي؛ نفوذ و تأثير فكري؛ تكامل اصلي نظري؛ و يا روح علمي عصر (21:1972 فوكو). اين نوع سنتزها و گروهبنديهاي پيشساخته نميتوانند حقيقت علم را آشكار سازند.