بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
با توجه به نقش بداهت در خطابه و قدرت خطابه در ايجاد شعور مدني و تحول سياسي، ميتوان فهميد كه چرا فوكو ميگويد: «هر بياني كه حق لحاظ شود نوعي قدرت را اعمال ميكند و همزمان امكاني را فراهم ميآورد» (66:1977 فوكو) چراكه «حق» بودن يعني مشاركت در آن بداهتي كه، از آنِ خطابه بود؛ به عبارت ديگر «درست» بودن، يعني صلاح بودن. ملاحظه ميشود كه گادامر از طريق مسأله خطابه همان نتيجهاي را ميگيرد كه هابرماس گرفت؛ به طريقي ديگر، گادامر حتي بر آن است كه علوم تحصّلي از آن جهت كه از طريق زبان و ارتباط شفاهي تفهيم ميگردند با خطابه پيوند دارند (رجوع شود به 1992 گادامر).خلاصه بحثها تا اينجا اين است كه انسان تحت حاكميت، با تكنيكهايي از سلطه و خودسازي، شكلگيري و ساخته ميشود. اين تكنيكها همواره همراه با صوري از مبحثهاي معرفتي ميباشند كه هم از بيرون و هم از درون بر فرد اعمال قدرت مينمايند. قدرتي كه لزوما سركوبگر و سلبي نيست بلكه ميتواند در فرد ايجاد لذت و خرسندي كند. حال سؤال اساسي اين قسمت از بحث ميتواند به اين صورت مطرح شود كه جايگاه فرد و شخص انسان در اين جريان شكلگيري وي به عنوان فاعل اخلاقي چيست؟ واكنش او به حاكميت و تحكّم مبحثهاي علمي چگونه است؟ آيا او منفعل محض است يا فعّال نيز برخورد ميكند؟ سؤال در واقع اين است: خودسازي يا تحكّمپذيري؟ بخش بعدي اين مقاله عهدهدار پاسخ به اين سؤال است كه اميد ميرود در سايه اين پاسخ جايگاه علوم تجربي در جامعه معاصر روشن شده، رابطه آن با دين مشخصتر گردد.
انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود
دين، علم و هر مبحث ديگري كه اهداف سياسي و اخلاقي داشته باشد، وارد صحنهاي از كشمكشهاي قدرتهاي سياسي ميشود. حوزههاي اين قدرتهاي سياسي هم فعاليتهاي جزئي روزمره را فراميگيرد و هم ساختارهاي كلان را شامل ميشود. در اين ميان انسان نميتواند موجودي بياراده و منفعل محض محسوب شود. در شرايط مختلف، انسان ممكن است با قدرتهاي متفاوتي عليه قدرتهايي ديگر ائتلاف كند زيرا آن را به سود خود بداند؛ از طرف ديگر، قدرتهاي رقيب نيز براي جذب و جلب انسان با يكديگر رقابت ميكنند، گاه رقابتهايي خونين. يكي از خونينترين رقابت قدرتها، در تاريخ جوامع بشري پديده انقلاب ميباشد.فوكو در ارتباط با مسأله تلاش انسان براي حاكميت بر سرنوشت خود دو مقاله كوچك از كانت را بررسي و تحليل ميكند. اين دو مقاله كه به فاصله تقريبا چهارده سال از يكديگر نوشته شدهاند، مكمل يكديگر ميباشند. عنوان مقاله اول كه در سال 1784 در پاسخ به سؤال يك روزنامه در آلمان نوشته است، «روشنگري چيست؟» و عنوان مقاله دوّم كه در سال 1798 به چاپ رسيد، «انقلاب چيست؟» ميباشد.كانت در پاسخ سؤال «روشنگري چيست؟» ميگويد: