بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نكته ديگر آنكه، احترامي كه بسياري از حاميان دين در بحث تعارض علم و دين نسبت به علم نشان ميدهند لازمهاش پذيرش عصمت علم است. حال آنكه علم، وحي منزَل نيست تا مصون از خطا باشد. چه شده است كه ما ميخواهيم وحي منزل (دين) را با علم سازگار سازيم، علمي كه مصداق خارجياش منزّه نيست و امكان تنزيه آن با حفظ چارچوب موجودش وجود ندارد. اين پندار كه علوم ميتوانند يقيني و دور از خطا باشند پندار صحيحي نيست، اگر اين چنين است فرض تعارض حقيقي بين دين و علم از ديدگاهي معرفتشناسانه فرض غلطي است.به علاوه اصولاً علوم تجربي علومي تماميتخواه شدهاند و عملاً تحمل هيچ رقيبي، حتي متواضعترين آن را نخواهند داشت مگر از طرقي غيرمعرفتشناسانه اين مسأله حل شود. نبايد از ياد برد كه ماهيت رقابت علوم تحصّلي با غير خود، سياسي است نه معرفتي؛ معرفتشناسي روپوشي بيش بر چهره سياسي اين مبارزه نيست. به عبارت ديگر، هر امر ديگري كه در اين هدف با آنها مشترك باشد رقيب است و بايد از صحنه خارج شود، اين اشتراك در هدف است كه علت رقابت است و حل اين رقابت تنها از طريق سياسي با ارائه مبحثي جايگزين كه جذّابيتهاي سياسي لازم را داشته باشد از طريق دين امكانپذير است وگرنه تا علوم تحصّلي بتوانند جذّابيت سياسي خود را حفظ كنند احتمال استمرار اين تعارض قوي خواهد بود. البته لازم به تذكر است كه اين ديدگاه و برداشت از مسأله رابطه دين و علم برداشتي است فوكويي و ملهم از مبحثشناسي او.نتيجهاي كه پيشنهاد ميشود اين است كه بهتر است از برخورد معرفتشناسانه با علم صرفنظر شود و آن را به عنوان رويدادي مبحثي مورد تحقيق قرار دهيم تا حقيقت آن و علل رقابتش با دين و راه حل آن را بهتر ارزيابي كنيم.
خودسازي يا تحكّمپذيري
دانش و قدرت دو روي يك سكّه ميباشند و هرگز از يكديگر جدا نشدهاند. در طول تاريخ، انسانسازي با بهرهجويي از قدرت صورت گرفته است و يكي از اهداف اساسي دستيابي به قدرت شكل بخشيدن به انسان و ايجاد فاعل اخلاقي بوده است. به نظر فوكو (177:1997) «تمامي فعاليتهايي كه با آن فاعل تعريف و تغيير داده شده است همراه با ايجاد انواعي خاص از معرفت بودهاند، و در غرب، به دلايل گوناگوني، تمايل معرفت به آن است كه حول محور صور و هنجارهايي كه كموبيش علمي (scientific) هستند سازمان داده شود». چرا در قالبْ ريختن انسان و فاعل اخلاقي نمودن او بايد در طول تاريخ همراه نوعي دانش و يا علم تجربي بوده باشد؟ اين حقيقتي است كه به سادگي قابل تحصيل ميباشد و تحقيقات فوكو به ويژه آن را بيشتر آشكار ساخته است، اما سؤال اين است كه چرا علم و دانش بايد در ايجاد فاعلي اخلاقي سهيم باشند؟ جوابي معرفتشناسانه قبلاً به اين سؤال داده شده است كه خود به نوبه خود معرفتشناسي را به بحران معروف رابطه «هست و نيستها» و «بايد و نبايدها» كشانده است. گفتهاند چون انسان موجودي انديشمند است پس فعل اختياري او هم ريشه در فكر و انديشه وي دارد. آن گاه اين سؤال ميشود كه چگونه چنين ربطي را يك موجود انديشمند برقرار ميكند؟