انسان و اسلام - دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟! - نسخه متنی

سیدمحمد سلیمان پناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسان و اسلام

دين اسلام نيز به سرنوشت انسان علاقه‏مند است و درصدد ساختن فاعل اخلاقي موردنظر خود مي‏باشد. امّا سؤال اين است كه در رقابت با اديان ديگر و علوم تجربي در اين ارتباط چه وجه مميّزه‏اي در اسلام مي‏توان يافت كه براي انسان علاقه‏مند به سرنوشت خود اميدبخش‏تر از وعده رهايي علوم باشد. همان‏گونه كه ملاحظه شد علوم نيز چنين داعيه‏اي دارند و اصولاً به چنين منظوري ايجاد شده‏اند. چرا انسان بايد اسلام را انتخاب كند و نه علم را؟ سؤال اين است. ديديم كه علوم تحصّلي خود را به عنوان تنها انتخاب مطرح مي‏كنند و هيچ جايي براي همزيستي با معارف ديگر نمي‏بينند، البته مقصود همزيستي سياسي است، نه اينكه آنها در حوزه توليد و سلطه بر طبيعت باشند و معارف ديگر در حوزه اخلاق و سياست.

برداشت اين مقاله از اسلام، به عنوان ديني است كه توان حاكم ساختن انسان بر سرنوشت خود را دارد. ديني كه صغارت هميشگي بر انسان تحميل نمي‏كند، صغارت هميشگي از سوي سرپرستي تحميل مي‏شود كه توان رشد دادن و توانمند نمودن انسان تحت سرپرستي خود را ندارد و تنها با تكيه بر روشهاي تحاكمي جهت‏دهي مي‏كند. به عبارت ديگر تكنيك سلطه، نقش اساسي در انسان‏سازي وي را دارد. در ابتداي اين مقاله پذيرفتم كه اين سؤالي مشروع است، اگر كسي بپرسد «شما از كدام اسلام سخن مي‏گوييد»، اما اجازه خواستم در اينجا از برداشت خود از اسلام سخن بگويم. مانند تمام بحثهاي ديگر داور نهايي مخاطبين هستند، همان انسانهايي كه درصدد مشاركت و يا حاكميت بر سرنوشت خود مي‏باشند.

به نظر من مي‏رسد، بتوان نشان داد كه قرآن مجيد روشهاي تحاكمي در اداره جامعه و انسان‏سازي را تأييد نمي‏كند؛ بلكه بالعكس، روشهاي توانمندسازي را برگزيده است. اجازه بدهيد با آيه‏اي كه صدر اين مقاله را با آن مزيّن ساختم، اين بحث را تفصيل بيشتري دهم. آيه كريمه 256 سوره مباركه بقره مي‏فرمايد:

لا اكراه في‏الدين قد تبيّن الرّشد من الغيّ فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقي لا انفصام لها واللّه سميع عليم.(256:2 بقره).

نگاهي اجمالي به تفسير مختلف اين آيه كريمه توسط مفسران، نشان مي‏دهد كه برداشتهاي گوناگون و حتّي بعضا متضادي از اين آيه شده است. مقصود از نبودن اكراه در دين چيست؟ اكراه را اغلب به معناي اجبار و قسر گرفته‏اند مگر آنكه بعضي گفته‏اند اجبار و قسر در امور طبيعي و حوزه افعال و اعمال است و اكراه مربوط به امور نفساني است. در هر صورت نوعي عدم رضايت و عدم اختيار در آن ملحوظ است. اين كريمه ظهور در آن دارد كه در دين اجبار و سلب اختيار نيست، اكثرا مفسران در اين ظهور از اين جهت تشكيك نكرده‏اند؛ مگر آنكه، در مورد معناي اينكه آيا احكام شرعي مراد است، اصول اعتقادي مقصود مي‏باشد و يا هردو، بحثهايي وجود دارد. نكته ديگري كه جلب‏نظر مي‏كند اين است كه در ميان متقدمين كمتر كسي توجه را به شكل منطقي اين قضيه جلب نموده است، اما مرحوم علامه طباطبايي(ره) اين سؤال را مطرح فرموده است كه «اكراهي در دين نيست» خبري است يا انشايي.4 ايشان با هر دو احتمال به يك نتيجه مي‏رسند و آن اينكه تحميل در امر دين جايز نيست. مشخص نيست ايشان تا چه حد اين دو احتمال را به عنوان پاسخگويي نسبت به تشكيكات معرفت‏شناسانه معاصرين مطرح فرموده‏اند، اما براي رشته مباحثي كه در اين مقاله مطرح شده‏اند اين كار ايشان بسيار با اهمّيت است.

/ 27