خوانندگان آشنا به بحث ارتباط «هست و نيستها» و «بايد و نبايدها» ميدانند كسي كه قائل به ارتباط بين اين دو نباشد، ممكن است بگويد جمله «اكراهي در دين نيست» قضيهاي خبري است و به هيچ وجه بدان معنا نيست كه شما «نبايد» دين را به كسي تحميل كنيد. چهبسا ممكن است دين در ذات خود مطابق با فطرت باشد و ملايم طبع هر انسان سليمالنفسي؛ اما براي عدّهاي كه از فطرت خود دور شدهاند، چنين تحميلي مانند خوراندن دارو به كودك بيماري باشد كه از روي ناداني دارو را طرد ميكند. پايه و اساس چنين استدلالي بر معرفتشناسي است و بدين وسيله است كه شخص به خود اجازه ميدهد ظهور اين آيه را مورد سؤال قرار دهد. چه عقل سليم عرفي هرگز در اين آيه جايي براي چنين حيله معرفتشناسانهاي نمييابد تا با تمسك به تمثيلات طبّي، ظهور آن را كنار بگذارد. جالب توجه است كه مرحوم علامه طباطبايي(ره) با بياعتنايي از كنار اين دام معرفتشناسانه ميگذرند و فقط ميفرمايند: چنانچه اين قضيهاي خبري باشد نتيجهاش حكمي شرعي است؛ مبني بر اينكه، اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر هم حكمي انشايي باشد كه جمله «قد تبيّن الرشد من الغي» ميتواند شاهدي بر آن باشد، متكي است بر امري تكويني كه تحميل در امور قلبي و اعتقادي امكان ندارد (361:ج2:1372 طباطبايي) گويا كه قائل باشند بين «هست و نيستها» و «بايد و نبايدها» ارتباط هست ولي نوع اين ارتباط را مشخص نميكنند. شايد بتوان گفت در ارتباط با ظهور اين آيه در حكم تشريعي اجماع وجود دارد.
اما در مورد اينكه اين آيه كريمه با آيات ديگر، نظير آيات 193 سوره مباركه بقره و آيه 73 سوره مباركه توبه نسخ شده است يا خير، هيچگونه اجماعي بين مفسران وجود ندارد. بسياري قائل به نسخ آن ميباشند و بسياري ديگر معتقدند آيه 256 بقره با هيچ آيه ديگري نسخ نشده است. اصولاً بعضي از صاحبنظران نسخ آيات قرآن مجيد را در كل قبول ندارند، مانند آيتاللّه خويي(ره) (295:ق1394 خويي) و درنتيجه نسخ اين آيه را نيز نميپذيرند (همان منبع، ص329ـ326). صاحبنظري مانند مرحوم علامه طباطبايي(ره) كه ظاهرا نسخ بعضي از آيات را ميپذيرند ـ به دلايلي كه خواهد آمد ـ معتقدند اين آيه هرگز نسخ نشده است. صرفنظر از مسأله نسخ خود اين بحث نشان ميدهد كه ظهور اين آيه در حكمي تشريعي ـ چه به طور مستقيم و چه به نحو غيرمستقيم و مبتني بر قضيهاي خبري ـ مورد قبول قائلان به نسخ است.
نسخ اصولاً در احكام است كه فرض صحيح دارد و قائل شدن به نسخ در قضاياي اخباري ـ العياذ بالله ـ نسبت كذب و خطا بر سرچشمه وحي دادن است. كساني كه نسخ در احكام را پذيرفتهاند، علت آن را مصالح اجتماعي و خصوصيات زمان و مكان دانستهاند. چنين امري در مورد قضاياي اخباري فرض صحيح ندارد. به نظر مرحوم علامه طباطبايي(ره) جملهاي كه در ادامه جمله «در دين اكراهي نيست» آمده است ـ جمله قد تبيّن الرّشد من الغي ـ تعليل است از براي جمله پيشين. به عبارت ديگر ميفرمايد: علت آنكه در دين اكراهي نيست، جدا شدن واضح رشد و غي از يكديگر ميباشد؛ به نظر ايشان براي آنكه اين آيه نسخ شده باشد بايد اين تعليل يعني جدايي رشد از غي نيز نسخ شده باشد. بديهي است كه جدايي رشد و غي نسخ نشده است؛ بنابراين، آيه نيز نسخ نشده است (361:ج2:1372 طباطبايي). اصولاً همانطور كه مرحوم علامه طباطبايي(ره) ميفرمايند: كسي افراد تحت سرپرستي خود را اكراه بر كاري مينمايد كه يا به خاطر قاصر بودن فهم آنها و يا به دلايل ديگر نتواند مقصود خود و امتياز آن را به آنها تفهيم كند. با جمله «قد تبيّن الرّشد من الغي» خداوند عليم چنين احتمالي را نفي ميفرمايد. او از طريق قرآن مجيد و سنت نبوي و ائمه اطهار(سلامالله عليهم اجمعين) رشد را از غي به وضوح جدا ساخته است، باقي امر به عهده انسان است كه رشد (دينداري) را انتخاب ميكند يا غي (ترك دين) را. چه انسان را آفريد و به نيكوترين وجه هدايتش فرمود:
انا هَدَيناه السّبيل إمّا شاكرا وامّا كفورا.(3:76 انسان)
و اگر ميخواست انسانها را يك امت قرار ميداد، اما در دار امتحان و ابتلاء چنين امري حكيمانه نبود:
... ولو شآءاللّهُ لجعلكم أُمة واحدة ولكن ليبلوكم فيما آتاكُمْ فاستبقوا الخيرات إلي اللّه مَرْجِعكم جميعا فينبّئكم بما كنتم فيه تختلفون.(48:5 مائده)
آياتي از اين قبيل كه انتخاب را وظيفه انسان ميدانند بسيارند و جاي ذكر همه آنها، اين مقاله نيست.
به طور خلاصه ميتوان از آنچه گذشت نتيجه گرفت كه آيه كريمه 256 سوره مباركه بقره اولاً نسخ نشده است و ثانيا جنبه تشريعي نيز حداقل دارد، اگر نگوييم اصولاً حكمي تشريعي است. از كساني كه آشنا به ماهيت وحي و نبوّت نيستند تعجّبي نيست اگر به راحتي قائل به نسخ چنين آيه كريمهاي شوند. اما براي آشنايان، به خوبي مشخص است كه اين بزرگترين تجليلي است كه خداوند از رسول گراميش ميكند كه از رهگذر وحي او و عظمت شأن حضرت ختميمرتبت چنين امكاني در تاريخ بشر پديد آمده است كه رشد و غي از يكديگر به وضوح تمام جدا شوند.