بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
مطلب مهم ديگري نيز در مورد اينكه چرا اكراهي در دين نيست عموما مطرح ميشود كه توجه به آن در اين مقاله ضروري است. عموما مسأله عدم اكراه را در سرمشقي معرفتشناسانه و با توجه به تعريفي كه از دين كردهاند توجيه نمودهاند. ابتدا سعي شده است به نحوي دين را تعريف كنند كه منحصر شود به اصول اعتقادي دين. آنگاه گفتهاند اعتقاد امري قلبي است و اصولاً امكان تحميل اعتقاد وجود ندارد. به عنوان نمونه گفتهاند: همانگونه كه علوم ضروري در قلب به مجرد افاضه حاصل ميشوند بدون اكراه و جبر؛ علوم نظري و معارف الهي نيز پس از فراهم آمدن مبادي و مقدمات الهامي يا تعليمي به مجرد القاء حاصل ميشوند. بدين ترتيب اعتقادات ديني ميشوند ازجمله امور باطني و هيچ كس بر باطن انسان و قلب او تسلط ندارد مگر واحد حق از جهت مناسبات ذاتيّه و قرب معنوي كه با وي دارد.اما نكاتي چند در اين ارتباط مطرح ميباشد: اولاً به تعبير آيتاللّه خويي(ره) دين اعم از اصول و فروع است و در آيه 256 سوره بقره دلالتي بر حصر دين فقط به اصول وجود ندارد و حتي از ذكر «كفر» و «ايمان» بعد از آن نميتوان چنين حصري را فهميد (327:ق1394 خويي). ثانيا اگر عدم اكراه در دين به خاطر آن بوده باشد كه دين امر قلبي است و قابل تحميل يا اجبار نيست، عين اين سخن را در خصوص كفر نيز ميتوان جاري دانست. تمامي شعب كفر نيز ابعادي اعتقادي دارند و از آن جهت قابل تحميل به اجبار نيستند. حاشا كه قرآن مجيد با چنين ملاك مشتركي بخواهد امتياز و شرافت دين خاتم را بيان كند. ظهور آيه 256 سوره مباركه بقره در اين است كه افتخار و شرافتي براي دين كه همان دين اسلام است ذكر ميشود. آن شرافت بينيازي از اكراه است كه نتيجه جدا شدن رشد از غي ميباشد. انتخاب تعابير رشد و غي به جاي تعابيري نظير علم و جهل، هدايت و ضلالت، خير و شر و نظاير آن خود نيز گويايي خاصي دارد بر اين كه مسأله تشويق انسان به انتخاب احسن مطرح است. ثالثا تمامي كساني كه به تحميلناپذير بودن اعتقادات توجّه كردهاند، نسبت به واقعيت خارجي عنايتي نداشته و اين موضوع را از دريچه محدود منطق صوري و معرفتشناسي بررسي كردهاند. حتي علمي چون جامعهشناسي معرفتي كه خود كموبيش در چارچوب معرفتشناسي تحقيق ميكند، بدون هيچ شك و شبههاي بر آن است كه كليه معارف و عقايد را ميتوان تحميل كرد. هرچند شخص معتقد در ظرف اعتقاد ممكن است تحميل و اكراهي احساس نكند، همه ما در تجارب بيشمار زندگي خود ديدهايم و ميبينيم كه قدرت بيروني رفتار و اعتقادات ما را به صور مختلف كنترل ميكند امّا بتدريج از كراهت آن كاسته ميشود؛ تا جايي كه، آنچه قبلاً بيگانه تلقي ميشد جزئي از شخصيت اخلاقي ما ميشود. اصولاً تعليم و تربيت با قدرت و در بسياري از موارد با كراهت همراه است و تقريبا تمامي اعتقادات انسانها ناشي از جامعهپذيريهاي گوناگوني است كه كنترل فرد را در چارچوبهاي خاصي ميسر ميسازد. اين امر از جمله اوّليات در جامعهشناسي معرفت است كه معرفتهاي مختلف ازجمله علوم تجربي و غير آن در يك روند پيچيده و كنترلشده درونريزي ميشوند. اين موضعِ، علمي است كه در حوزه سرمشق ادراكي و معرفتشناسي فعّاليت ميكند، تحقيقات باستانشناسانه با وضوح بيشتري نقش قدرت در شكلگيري علوم را مطرح ميكنند.