دین و علوم تجربی، کدامین وحدت؟!

سیدمحمد سلیمان پناه

نسخه متنی -صفحه : 27/ 23
نمايش فراداده

مطلب مهم ديگري نيز در مورد اينكه چرا اكراهي در دين نيست عموما مطرح مي‏شود كه توجه به آن در اين مقاله ضروري است. عموما مسأله عدم اكراه را در سرمشقي معرفت‏شناسانه و با توجه به تعريفي كه از دين كرده‏اند توجيه نموده‏اند. ابتدا سعي شده است به نحوي دين را تعريف كنند كه منحصر شود به اصول اعتقادي دين. آنگاه گفته‏اند اعتقاد امري قلبي است و اصولاً امكان تحميل اعتقاد وجود ندارد. به عنوان نمونه گفته‏اند: همانگونه كه علوم ضروري در قلب به مجرد افاضه حاصل مي‏شوند بدون اكراه و جبر؛ علوم نظري و معارف الهي نيز پس از فراهم آمدن مبادي و مقدمات الهامي يا تعليمي به مجرد القاء حاصل مي‏شوند. بدين ترتيب اعتقادات ديني مي‏شوند ازجمله امور باطني و هيچ كس بر باطن انسان و قلب او تسلط ندارد مگر واحد حق از جهت مناسبات ذاتيّه و قرب معنوي كه با وي دارد.

اما نكاتي چند در اين ارتباط مطرح مي‏باشد: اولاً به تعبير آيت‏اللّه خويي(ره) دين اعم از اصول و فروع است و در آيه 256 سوره بقره دلالتي بر حصر دين فقط به اصول وجود ندارد و حتي از ذكر «كفر» و «ايمان» بعد از آن نمي‏توان چنين حصري را فهميد (327:ق1394 خويي). ثانيا اگر عدم اكراه در دين به خاطر آن بوده باشد كه دين امر قلبي است و قابل تحميل يا اجبار نيست، عين اين سخن را در خصوص كفر نيز مي‏توان جاري دانست. تمامي شعب كفر نيز ابعادي اعتقادي دارند و از آن جهت قابل تحميل به اجبار نيستند. حاشا كه قرآن مجيد با چنين ملاك مشتركي بخواهد امتياز و شرافت دين خاتم را بيان كند. ظهور آيه 256 سوره مباركه بقره در اين است كه افتخار و شرافتي براي دين كه همان دين اسلام است ذكر مي‏شود. آن شرافت بي‏نيازي از اكراه است كه نتيجه جدا شدن رشد از غي مي‏باشد. انتخاب تعابير رشد و غي به جاي تعابيري نظير علم و جهل، هدايت و ضلالت، خير و شر و نظاير آن خود نيز گويايي خاصي دارد بر اين كه مسأله تشويق انسان به انتخاب احسن مطرح است. ثالثا تمامي كساني كه به تحميل‏ناپذير بودن اعتقادات توجّه كرده‏اند، نسبت به واقعيت خارجي عنايتي نداشته و اين موضوع را از دريچه محدود منطق صوري و معرفت‏شناسي بررسي كرده‏اند. حتي علمي چون جامعه‏شناسي معرفتي كه خود كم‏وبيش در چارچوب معرفت‏شناسي تحقيق مي‏كند، بدون هيچ شك و شبهه‏اي بر آن است كه كليه معارف و عقايد را مي‏توان تحميل كرد. هرچند شخص معتقد در ظرف اعتقاد ممكن است تحميل و اكراهي احساس نكند، همه ما در تجارب بي‏شمار زندگي خود ديده‏ايم و مي‏بينيم كه قدرت بيروني رفتار و اعتقادات ما را به صور مختلف كنترل مي‏كند امّا بتدريج از كراهت آن كاسته مي‏شود؛ تا جايي كه، آنچه قبلاً بيگانه تلقي مي‏شد جزئي از شخصيت اخلاقي ما مي‏شود. اصولاً تعليم و تربيت با قدرت و در بسياري از موارد با كراهت همراه است و تقريبا تمامي اعتقادات انسانها ناشي از جامعه‏پذيريهاي گوناگوني است كه كنترل فرد را در چارچوبهاي خاصي ميسر مي‏سازد. اين امر از جمله اوّليات در جامعه‏شناسي معرفت است كه معرفتهاي مختلف ازجمله علوم تجربي و غير آن در يك روند پيچيده و كنترل‏شده درون‏ريزي مي‏شوند. اين موضعِ، علمي است كه در حوزه سرمشق ادراكي و معرفت‏شناسي فعّاليت مي‏كند، تحقيقات باستان‏شناسانه با وضوح بيشتري نقش قدرت در شكل‏گيري علوم را مطرح مي‏كنند.