بیشترلیست موضوعات ديـن و عـلـوم تـجـربـي: كـدامـين وحـدت؟! 2. مبحث تابع قواعدي است. معرفتشناسي يا باستانشناسي؟ خودسازي يا تحكّمپذيري انسان در جستجوي حاكميت بر سرنوشت خود نسبشناسي علم تحصّلي انسان و اسلام وداع با پوزيتيويسم منابع فارسي و عربي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بنا بر سه نكته فوق اين استدلال كه دين جنبه اعتقادي دارد و اعتقاد قابل تحميل نيست، چندان قابل اعتنا نيست، اصولاً اكثر اعتقادات تحميلي و درنتيجه تقليدي ميباشد. پس اين امر كه «عدم اكراه در دين» اصولاً امكانپذير نيست صحيح به نظر نميرسد، اصولاً تحميل دين امكانپذير است؛ نشانهاش آنكه، بسياري از اديان باطل و خلاف فطرت بر معتقدانشان چندان تحميل شدهاند كه افرادي حاضر به دادن جان خود بر سر آن عقايد هستند. از اينجا ميتوان فهميد كه قضيه «لا اكراه فيالدين» نبايد خبري باشد زيرا اگر خبري باشد العياذ بالله كذب خواهد بود و با واقعيات آن طوري كه ما بالوجدان مشاهده ميكنيم سازگار نميباشد و محدود كردن معناي اين آيه كريمه به روابط منطقي و اصول معرفتشناختي هم چندان كمكي نميكند؛ زيرا در آن صورت شرافت و امتياز دين اسلام را از آن گرفتهايم و آن را با عقايد باطل از اين جهت مشترك دانستهايم. ممكن است اشكالي مطرح شود؛ مبني بر اين كه، اگر آن را تشريعي بدانيم باز هم دين را با بسياري از مكاتب باطل ليبرالي شريك ساختهايم. در جواب بايد گفت: خير، چنين شراكتي مطرح نيست. اصولاً هدف اين مقاله روشن ساختن اين معنا بوده است كه هيچ دين يا مكتبي به غير از اسلام نميتواند چنين حكم تشريعياي را به نحوي كه اسلام مطرح ميسازد وضع نمايد. در اسلام چنين تشريعي به معناي رها ساختن به حال خود نيست؛ بلكه، جمله «قد تبيّن الرّشد من الغي» ميرساند كه تمامي راههاي رشد و غي به وضوح تمام معرفي شدهاند، تشريع چنيني حكمي با چنين قيدي است كه افتخار اسلام است و هيچ مكتبي ديگر چنين شرافتي را ندارد.بنابراين مسأله اين نيست كه نميشود در دين اكراه باشد و يا دين نميتواند اكراه كند. هم اكراه امكانپذير است و هم توانايي انجام آن ممكن است وجود داشته باشد، مسأله آن است كه بنا به دلايلي آن را حكيمانه نميداند و نميخواهد اكراه كند؛ از همين رو، به رسول اكرم(ص) ميفرمايد:فَذَكِّرْ إنّما اَنْتَ مُذكّر. لست عليهم بمصيطر.(22ـ21:88 غاشيه)نحن اَعْلَمُ بما يقولون و ما انت عليهم بجبار فذكِّر بالقرآن من يخاف وعيد.(45:50 ق)در آيه كريمه 256 سوره بقره هم اشاراتي به كمال و خاتميت دين اسلام است؛ آنجا كه ميفرمايد: «قد تبيّن الرّشد من الغي» و هم به رسميت شناختن قدرت تشخيص انسانها به طور عموم و اين چيزي كه دين اسلام را در حوزه انسانسازي بينياز از علوم ميسازد. علوم تحصّلي تنها ميتوانند در حوزه توليد و تسلط بر طبيعت مفيد باشند، كه آنهم امروز به شدت مورد ترديد است چون كه اين علوم بدون نظارت بيروني ارزشهاي اخلاقي سيستم توليدي را به مرز نابودي محيط زيست سوق دادهاند. اگر در حوزه طبيعت اينچنين خطرآفريني كردهاند در حوزه انساني خطرشان دوچندان است. ممكن است اشكال شود به اينكه تاريخ اديان نيز چندان درخشان نيست، و چه جنگها و تخريبها كه به نام دين شده است. صرفنظر از درجه صحت و سقم اين اشكال بايد پذيرفت كه به عنوان واقعيتي خارجي اين سخني است قابل اعتنا اما نبايد دستآوردهاي اديان را هم ناديده انگاشت. باز ممكن است گفته شود: عين همين سخن را در مورد علوم نيز ميتوان گفت، آنها نيز خدمات شايان ذكري كردهاند. اين سخن نيز ميتواند حظي از حقيقت داشته باشد. امّا اميد ميرود تاكنون روشن شده باشد كه اين مقاله به هيچ وجه در مورد صحت و سقم علوم از نظر دروني قضاوتي نكرده است و همچنين خدمات علوم در كل را نيز مورد سؤال قرار نداده است؛ حتي گفته شد كه در ابتدا علوم تحصّلي از جنبه رهاييبخشي انسان از سلطه تكنيكهاي خشن انسانسازي مسيحي اهمّيت يافتند، اما دو نكته مطرح است: اول آنكه علوم تحصّلي به تدريج تماميتخواه شدند و تبديل شدند به قدرتي سلطهگر كه اختيار انسان را از وي سلب كردند، دوّم آنكه روح اين مقاله دفاع از صلاحيت انسانسازي اسلام به عنوان يك دين الهي در برابر صور معرفتي ديگر است نه دفاع از عملكرد «دينداران» و هر مسلماني. نويسنده به خوبي از فاصله كيهاني بين ايدهآلهاي اسلامي با واقعيّات تاريخي جوامع اسلامي آگاهي دارد. اين سخني بوده است كه بنيانگذار راحل جمهوري اسلامي حضرت امام خميني(ره) همواره در سخنانشان يادآور ميشدند كه تازه جمهوري اسلامي كه گل سرسبد كشورهاي اسلامي است، نسيمي از اسلام حقيقي است. اما مباحثي ديگر در مورد آيه كريمه 256 سوره بقره نيز مطرح است، از قبيل: جمع آن با آيات قتال و بعضي ديگر از احكام اسلامي به ويژه آنهايي كه مربوط به روابط اجتماعي ميباشند. ورود به اين بحثها با هدف اين مقاله و اختصار آن تناسب ندارد لذا علاقهمندان بايد به منابع معتبري كه در مورد اينگونه مباحث نوشته شده است رجوع كنند. در عين حال براي نمونه عباراتي از حضرت آيتالله حسنزاده آملي نقل ميكنم: