از ریشه تا همیشه

اردلان سرفراز

جلد 3 -صفحه : 22/ 19
نمايش فراداده

سرزمين من - روزهاي روشن

خانه ي روشن ، خداحافظ

سرزمين من ، خداحافظ

روزاي خوبت بگو کجا رفت

تو قصه ها رفت ، يا از اين جا رفت

انگار که اينجا هيچي زنديه نيست

گريه فراوون ، وقت خنده نيست

گونه ها خيسه ، دل ها پاييزه

بارون قحطي از ابر مي ريزه

همه عزادارا سر به گريبون

مردا سر دار زنا تو زندون

انگار که شبه ، هر روز هفته

از هر خونه اي عزيزي رفته

همه با هم قهر ، همه از هم دور

روزا مثل شب ، شب ها سوت و کور

نه تو آسمون ، نه رو زمينيم

انگار که خوابيم ، کابوس مي بينيم

از زمين دوريم ، از زمان جدا

حتي نمي آييم به ياد خدا

روزاي روشن ، خداحافظ

سرزمين من ، خداحافظ

نوبت ميگيريم ، گيج و بي هدف

واسه مردنم ، بايد رفت تو صف

روزها و شب ها اين جور مي گذرن

هر جا که مي خوان ما رو مي برن

آخه تا به کي آروم بشينيم

حسرت بکشيم ، گريه ببينيم

اي زن تنها ، مرد آواره

وطن دل تو است ، شد صد پاره

پاشو ، کاري کن ، فکر چاره باش

فکر اين دل پاره پاره باش