آوار
باز شب بر آسمان آوار شد
بين ما هر پنجره ديوار شد
آنکه اول نوشدارو مي نمود
بر لب ما ، زهر نيش مار شد
عيب از ما بود از ياران نبود
تا که ياري يار شد بيزار شد
ياوري ها بار منت شد بدوش
دست ها آغوش نه افسار شد
عاقبت با حيله ي سوداگران
عشق هم کالاي هر بازار شد
آب يکجا مانده ام ، دريا کجاست
مردم از بس زندگي تکرار شد