طلاق
بشنو همسفر من ، از اين قصه ي تلخ ، راه دشوار
اي تو يک چراغ اين شب تار
اينکه گذشتن از کنار قصه ها نيست
اينکه يه تصوير از سکوت آدما نيست
ما بي تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم ، اين نگاهي گذرا نيست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس کردن مرگ لحظه ي ويراني کوه
همپاي هر بغض شکستن و چکيدن
از درد غربت بي صدا فرياد کشيدن
بشنو همسفر من ، با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه کرديم
ما در صداي بي صداي گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عجز خود را با هم و بي هم شناختيم
تنهايي رفتيم به عجز خود رسيديم
با هم دوباره زهر تنهايي چشيديم
شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختي بخوانيم
بشنو همسفر من ، از اين قصه ي تلخ ، راه دشوار
اي تو يک چراغ اين شب تار
اينکه گذشتن از کنار قصه ها نيست
اينکه يه تصوير از سکوت آدما نيست
ما بي تفاوت به تماشا ننشستيم
ما خود درديم ، اين نگاهي گذرا نيست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس کردن مرگ لحظه ي ويراني کوه
همپاي هر بغض شکستن و چکيدن
از درد غربت بي صدا فرياد کشيدن
بشنو همسفر من ، با هم رهسپار راه درديم
با هم لحظه ها را گريه کرديم
ما در صداي بي صداي گريه سوختيم
ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختيم
از مخمل درد به تن عشق جامه دوختيم
تا عجز خود را با هم و بي هم شناختيم
تنهايي رفتيم به عجز خود رسيديم
با هم دوباره زهر تنهايي چشيديم
شايد در اين راه اگر با هم بمانيم
وقت رسيدن شعر خوشبختي بخوانيم