گلايه - از ریشه تا همیشه جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از ریشه تا همیشه - جلد 3

اردلان سرفراز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













گلايه


براي گفتن من ، شعر هم به گل مانده

نمانده عمري و صد ها سخن به دل مانده

صدا که مرهم فرياد بود زخم مرا

به پيش زخم عظيم دلم خجل مانده

از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست

گر هم گله اي هست دگر حوصله اي نيست

سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه ، هر لحظه جز اين دست مرا مشغله اي نيست

از دست عزيزان چه بگويم گله اي نيست

گر هم گله اي هست ، دگر حوصله اي نيست

حوصله اي نيست

حوصله اي نيست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز اين دست مرا مشغله اي نيست

ديريست که از خانه خرابان جهانم

بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست چلچله اي نيست

در حسرت ديدار تو آواره تينم

هر چند که تا منزل تو ، فاصله اي نيست

فاصله اي نيست

روبروي تو کي ام من به اسير سر سپرده

چهره ي تکيده اي که تو غبار آينه مرده

من براي تو چي هستم ؟ کوه تنهاي تحمل

بين ما پل عذابه ، من خسته پايه ي تو

اي که نزديکي مثل من ، به من اما خيلي دوري

خوب نگاه کن تا ببيني ، چهره ي درد و صبوري

کاشکي مي شد تو بدوني من براي تو چي هستم

از تو بيش از همه دنيا از خودم بيش از
توخسته ام

ببين که خسته ام ، غرور سنگم اما شکسته ام

کاشکي از عصاي دستم يا که از پشت شکسته ام

تو بخوني تو بدوني از خودم بيش از تو خسته ام

ببين که خسته ام تنها غروره عصاي دستم

از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم

نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم

تو سراپا بي خيالي ، من همه تجسم عذابم

تو سراپا بي خيالي ، من همه تحمل درد

تو نفهميدي چه دردي ، زانوي خستمو تا کرد

زير بار با تو بودن يه ستون نيمه جونم

اين که اسمش زندگي نيست

جون به لب هام مي رسونم

هيچي جز شعر شکستن ، قصه ي فرداي من نيست

اين ترانه ي زواله ، اين صدا صداي من نيست

ببين که خسته ام ، تنها غروره عصاي دستم

کاشکي مي شد تو بدوني من براي تو چي هستم

از تو بيش از همه دنيا از خودم بيش از توخسته ام

ببين که خسته ام ، غرور سنگم اما شکسته ام

از عذاب با تو بودن يه ستون نيمه جونم

اين که اسمش زندگي نيست

جون به لب هام مي رسونم

تو سراپا بي خيالي ، من همه تحمل درد

تو نفهميدي چه دردي ، زانوي خستمو تا کرد













/ 22