از ریشه تا همیشه

اردلان سرفراز

جلد 3 -صفحه : 22/ 20
نمايش فراداده

دشمن

من خراب دل خويشم نه خراب کس ديگر

اين منم اينکه گشوده ست به من ، تيغه ي خنجر

دشمنم نيست منم ، اينکه تبر مي زند از خشم

تا که از ريشه بيفتم ، به يکي ضربه ي ديگر

اين همان لحظه ي تلخ است که به صحرا بزند عقل

عشق چون جغد کشد پر روي ويرانه ي باور

ناجوانمردترين همسفري اي من عاشق

هيچ راه سفري را نرسانديم به آخر

هر مصيبت که شد آغاز تو مرا بردي از آن راه

تو به هر در زدي انگشت و گذشتم من از آن در

آه اي دشمن من ، خسته از اين جنگ و گريزم

سوختم ، آب شدم ، از من ويران شده بگذر