در دل هر گور تاريکي اميدي خفته است
در کنار هر گنهکاري سعيدي خفته است
هر کجا ديدي که سروي رسته در آغوش باغ
زير پايش سرو بالاي رشيدي خفته است
لاله ي سرخي که با داغ دلي رويد ز خاک
خود شهادت مي دهد کانجا شهيدي خفته است
بيد مجنون چون پريشان کرد گيسو باد گفت
عاشقي ديوانه زير چتر بيدي خفته است