لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 39
نمايش فراداده

برف زمستان

نيمشب همدم من ديده ي گريان منست

ناله ي مرغ شب از حال پريشان منست

در همه عمر دمي خاطر من شاد نبود

گريه انگيز تر از مهر من آبان منست

خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد

زين همه درد خموشانه که بر جان منست

به بهارم نرسيدي به خزانم بنگر

که به مويم اثر از برف زمستان منست

غافل از حق شدم و قافله ي عمر گذشت

ناله ام زمزمه ي روح پشيمان منست

گر به سرچشمه ي توحيد رسم جاويدم

ورنه هر لحظه ي من نقطه پايان منست

در بر عشق بسي دم زدم از رتبت عقل

گفت خاموش که او طفل دبستان منست