بيا ابر باشيم و با هم بگرييم
بيا عهد باشيم و با هم بپاييم
بيا شمع باشيم و با هم بسوزيم
بيا ماه باشيم و با هم برآييم
تو هم چون مني خسته و دلشکسته
نه لبخند داري به لب نه کلامي
ز تيغ زبان ها ز بس خم خورديم
دل ما بلرزد ز بانگ سلامي
بيا تا با نسيم سبک سير باشيم
که گل را ببويم و برگي نريزد
به نرمي ببوسيم لبهاي گل را
مبادا ز گلبرگ ها ناله خيزد
بيا تا دو مرغ همآواز باشيم
دمادم سرود محبت بخوانيم
بيا تا ب همره مرغان طوفان
بههر موج توفنده قاي برانيم
بيا باد باشيم و طوفان برآريم
چنان رود پيچنده بي تاب باشيم
ز رخوت حذر کن که ب کاهلي ها
من و تو نه دريا که مرداب باشيم