در آغوش اين دره ي دير سال
بر اين صخره ي خامش كور و كر
درخت تك افتاده ي كوهبيد
برآورده مغرور بر ابر سر
فروبرده در سينه ي تنگ سنگ
پي جستن زندگي ريشه ها
نه از تيشه ي تيز برقش هراس
نه از خشم طوفانش انديشه ها
در آنجا كه ابري نباريده است
در آنجا كه نگذشته يك رهگذار
درخت تك افتاده ي كوهبيد
سرود حيات است سبز و بلند
شكفته چنين بر لب كوه سار