درنور
گلهاي مهتاب گون اقاقي
در زير باران ابريشمين نگاهت
بار دگر
اي گل سايه رست چمنزار
تنهايي من
چون جلگه اي سبز
و شاداب گشتم
درتيرگي هاي بيگانه
با روشنايي
همراز مهتاب
گشتم
امشب به شكرانه
بارش پر نثار نگاهت
اي ابر باراني
مهرباني
من با شب و جوي
و ساحل غزل مي سرايم
زين خشك سالان و بي برگي
ديرگاهان
تا جوشش و رويش لحظه
هاي ازل مي گرايم
در پرده عصمت
باغ هاي خيالم
چون نور و چون عطر
جاري ست
شعر زلال نگاهت
دوشيزه تر از حقيقت
آه اي نسيم
سخن هاي تو
نبض هر لحظه ي
زندگاني
در نور گلهاي مهتاب
گون اقاقي
در ساكت اين خيابان
با من دمي گفت وگو
كن
از پاكي چشمه هاي
بلورين كهسار
وز شوق پوينده ي آوان
بيابان
از دولت بخت شيرين
دراين شب شاد قدسي
پيمان خورشيد چشم
تو جاويد بادا