دگر از جان من اي سيمين بر چه مي خواهي ؟
مريز دانه كه ما خود اسير دام تو ايم
اثر ز ناله خونين دلان گريزان است
به گريه بر سر راهش فتاده بودم دوش
نهاده ام سر تسليم زير شمشيرت
كنون كه بي هنرانند كعبه دل خلق
به غير آن كه بيفتد ز چشم ها چون اشك
رهي چه مي طلبي نظم آبدار از من ؟
به خشكسال ادب شعر تر چه مي خواهي ؟