سپيداران خاک آلود
بي خم کردن اندام
پا در جوي مي شويند
و خورشيد هوسران ، از ميان شاخساران
ساق مرمرفامشان را گرم مي بوسد
و انبوه عظيم ريشه ها
از حسرت سوزان خود
در خاک مي پوسد
و باد از باغ ها مي آورد بوي بهاران را
هلا ، اي باد آرام سحرگاهي
کنون وقت است تا از برگ هاي حسرت ديرين بپيرايي
چمنزار فراخ و دلگشاي يادگاران را
کنون هنگام آن است اي ترنج قرمز خورشيد
که ژس خويش در آيينه هاي آب بنمايي
و برق زندگي بخشي نگاه چشمه ساران را