گیاه و سنگ نه، آتش

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 55/ 34
نمايش فراداده

بهار نزديک

سپيداران خاک آلود

بي خم کردن اندام

پا در جوي مي شويند

و خورشيد هوسران ، از ميان شاخساران

ساق مرمرفامشان را گرم مي بوسد

و انبوه عظيم ريشه ها

از حسرت سوزان خود

در خاک مي پوسد

و باد از باغ ها مي آورد بوي بهاران را

هلا ، اي باد آرام سحرگاهي

کنون وقت است تا از برگ هاي حسرت ديرين بپيرايي

چمنزار فراخ و دلگشاي يادگاران را

کنون هنگام آن است اي ترنج قرمز خورشيد

که ژس خويش در آيينه هاي آب بنمايي

و برق زندگي بخشي نگاه چشمه ساران را