شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 14
نمايش فراداده

فتنه اي در شام

شبي که زلزله تاريخ را مسخر کرد

ستون معرفت قوم بر زمين غلتيد

و طاق رفعت انديشه اش فرود آمد

و گاو ، بال در آورد و بر کتيبه نشست

و نقش آدميان پايمال حيوان شد

و خط ميخي بر جاي نعل حيوان رست

شبي که زلزله از کوچه هاي عقل گذشت

چراغ سرخ خطر راه را بر اونگرفت

و او به وسعت ويراني آنچنان افزود

که کس شناني از آبادي نخست نجست

شبي که زلزله در کاخ داد خانه گرفت

ز جام عدل چنان مست شد فرشته ي کور

که زخمي از سر شمشير بر تر ازو زد

و کفه هاي هماهنگ ، زير و بالا رفت

به سنگ پستي ، سنجيده شد بلندي طبع

که دست سنگ قوي بود و پاي شاهين سست

شبي که زلزله در چهره ها شيار افکند

بر استقامت آيينه ها شکست آورد

و نقش هيچ تنابنده اي چنان نشکست

که با شکستگي ارزد به صد هزار درست

شبي که زلزله در پوستين خلق افتاد

گرسنه چشمي جان بيشتر شد از غم نان

و آبروي غني را سرشک حاجت شست

شبي که زلزله آمد ، چه فتنه ها برخاست

نماز شام غريبان به گريه انجاميد

و آنکه نامش بر خاتم نبوت بود

چو ماه کنعان در چاه نابکاران رفت

و ماه نخشب بر ماه راستين خنديد

و دزد و چوپان ، در گرگ و ميش صبحدمان

به حکم پيشه ي نو ، جامه ها بدل کردند

و از دروغ ، سيه رو نگشت صبح نخست