دري به جنون
شب ها که بر حريق افق باد مي وزدخاموش مي نشينم چونبرف زير ماه
در من ، پرندگان سيه ، بال مي زنند
بر بالشان ، ترشحي از خون شامگاه
خواب سپيد من در زير بال هاي شب آغاز مي شود
از خواب من ، دري به جنون باز مي شود
آنجا زني برهنه تر از مرگ ، گاهگاه
در کوچه هاي حادثه فرياد مي کشد
من همچنان خموشم ، چون برف ، زير ماه