خانه تکاني
زمين ، زمين تر است امشب هوا ، هواي زمستانيدلي به ظلمت شب دارمغمي به وسعت ويرانيکسم به در نزند انگشت
جز اين درخت پريشان حال
که سرنوشت مرا دارد
شب برهنگي اش در پيشخزان پيري اش از دنبال کسم به شيشه نکوبد مشت
به غير ماه سراسيمه
که در شکوه تماميت شکسته مي شود از نيمه به بانگ پاي که
دارم گوشميان مستي و هشياري؟که در رواق سرم پيچيد
صداي ساعت ديواريچراغ را نتوانم کشت
که صبح پنجره ، روشن نيست
به هيچ سو نتوانم رفت
اگرچه جاي نشستن نيست
چنان در آينه تنهايم
که غير خويش نمي بينم
به جستجوي که برخيزم ؟در انتظار که بنشينم ؟ز صبح پنجره نوميد
خوشم به باد که خواهد خواند
تو ، گرد خانه تکاني
ها در آستانه ي نوروزيترا از آينه خواهم راند