سنگي به شکل دل
ساق بلند تو تصوير روزهاي بلورين است در چشمه سار کودکي من وقتي که از بلندي مي آمدم به زيروقتي که پاي سوخته ام را در آب هاي روشن مي شستم گام تو ، گام آمدن صبح است
با کفش هاي نقره اي نوروزدر کوچه باغ هاي بهاران دست تو ، دست دايه ي بخت است
بر گاهوار زندگي من وقتي که در نشاط جهان ، تاب ميخورد
چشم تو ، مژده اي است از آينده
چشم تو ، لانه اي است براي ستاره ها
چشم تو ، پاسخي است به لبخند سرنوشت
آه اي هميشه دورتر از خورشيد در من طلوع کن در من چنان بتاب که آيينه ام کنيدر من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگهان تو دست بلورين خويش را
در جستجوي پاره سنگي به شکل دل
از آستين برآري و در سينه ام کني