دورنماي شهردلي به ظلمت شب دارم غمي به وسعت شهر در آن ، هزار چراغ از هزار خانه ي دور فروغ فسفري يادهاي گمشده را به عابران خيابان عشق مي بخشند و عابران ، همه در زير چشم پنجره ها به حسرت از شب تاريک خويش مي گذرند