شير دريا خفته در آغوش نيزاران هنوز
بيشه بيدار است از بانگ سپيداران هنوز
دست شب ، نارنج سرخ آسمان را چيده است
خون او جاري است از دندان کهساران هنوز
با طلوع هر چراغي روز پرپر مي شود
آسمان گلگونتر ست از چشم تبداران هنوز
باد ، سر بر ميله هاي سرد باران مي زند
مانده در زندان او همچون تبهکاران هنوز
موج ، گويي خواب دريا را پريشان مي کند
شير خواب آلود مي غرد به نيزاران هنوز
آه ، امشب در من از دريا پريشانتر ، کسي است
کز خيالش مي پريشد خاطر ياران هنوز
حسرت تلخي است در کامش که از مي خوشترست
مستي اش خوابي است دور از چشم بيداران هنوز
گريه ي ي مستانه اش در بزم هشياران چرا ؟
نم نم باران خوش است آخر به ميخواران هنوز
آه اين مردي که در من مي خروشد کيست ، کيست ؟
رسته از بندي ، در انبوه گرفتاران هنوز
پرده را پس مي زنم ، مرغابيان پر مي زنند
گوشه اي از آسمان ، آبي است در باران هنوز