شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 19
نمايش فراداده

غروبي در شمال

شير دريا خفته در آغوش نيزاران هنوز

بيشه بيدار است از بانگ سپيداران هنوز

دست شب ، نارنج سرخ آسمان را چيده است

خون او جاري است از دندان کهساران هنوز

با طلوع هر چراغي روز پرپر مي شود

آسمان گلگونتر ست از چشم تبداران هنوز

باد ، سر بر ميله هاي سرد باران مي زند

مانده در زندان او همچون تبهکاران هنوز

موج ، گويي خواب دريا را پريشان مي کند

شير خواب آلود مي غرد به نيزاران هنوز

آه ، امشب در من از دريا پريشانتر ، کسي است

کز خيالش مي پريشد خاطر ياران هنوز

حسرت تلخي است در کامش که از مي خوشترست

مستي اش خوابي است دور از چشم بيداران هنوز

گريه ي ي مستانه اش در بزم هشياران چرا ؟

نم نم باران خوش است آخر به ميخواران هنوز

آه اين مردي که در من مي خروشد کيست ، کيست ؟

رسته از بندي ، در انبوه گرفتاران هنوز

پرده را پس مي زنم ، مرغابيان پر مي زنند

گوشه اي از آسمان ، آبي است در باران هنوز