شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 20
نمايش فراداده

در نور چراغ

اين باد

اين پنجه ي جادو

اين دست شيطاني که از آفاق هول انگيز مي آيد

با آن سرانگشتان نرم ناپايدارش

اوراق زرين درختان را تواند کند

اوراق زريني که روزي بر درختان زمردگون

آيات سبز آشنايي بود

در چشم سعدي دفتري از معرفت هاي خدايي بود

اما چه کس با من تواند گفت

کاين دست بي بازو

دستي که در نور چراغ از گوشه هاي ميز مي آيد

دستي که با رگ هاي آماسيده ي بيدار بيمارش

با آن سر انگشتان زرد از دود سيگارش

اوراق تقويم مرا بر مي کند ، از کيست

اين دست بي بازو که حس رأفتي در پنجه هايش نيست

اوراق تقويم مرا چون کور با انگشت مي خواند

آنگاه ، برگ خوانده را چون باد از تقويم مي راند

اي دير يا اي زود

روزي که اين سرپنجه ي بيداد

اوراق تقويم مرا پايان تواند داد

آيا کدامين روز خواهد بود ؟

آيا کدامين روز خواهد بود ؟