شام بازپسین

نادر نادرپور

نسخه متنی -صفحه : 50/ 10
نمايش فراداده

پرواز

سفر ، کنايه اي از مرگ است

همين که بال هواپيما

ترا ز خاک به سوي پرنده ها راند

دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند

تو در هواپيما

ميان عالم پيدا و عالم پنهان

نه در کمند زميني ، نه در کمان زمان

ز هست و نيست رهايي ، چگونه مي داني

که کيستي و کجايي ؟

تو در هواپيما

ميان نقطه ي آغاز و نقطه ي پايان

ز رفت و آمد اين گاهواره در تابي

دل تو بيدار است

ولي تو در خوابي

سفر ، چکامه ي شيوايي است

تو آن علامت اعجابي

که گاه با همه خردي نشان تحسين است

تو از ازل به ابد مي روي ، سخن اين است