فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 46
نمايش فراداده

«من اين شيوه را اختيار كرده‏ام كه دلائل اثبات مسائلى را كه تماس با حقوق طبيعت دارد متكى به آن دسته از فرضيات اساسى نمائيم كه محتاج به دليل نيست واحدى نتواند بدون رد نفس خويش، آنها را انكار كند زيرا اصول حقوق طبيعت چنانچه شما نسبت بدان توجه كنيد بخودى خود، آشكار و واضح است و به همان درجه وضوح دارد و وجود آنها محقق مى‏باشد كه وجود اشيائيكه بوسيله خواص خارجى، آنها را درك مى‏كنيد».

«درست همانطور كه خداوند نمى‏تواند سبب شود كه دو، دو تا چهار تا نشود نمى‏تواند سبب شود كه آنچه‏ ذاتاً شرارت است شرارت نشود»1( - همان مصدر.

«تعبد در حقوق طبيعت بيش از آنچه كه در قوانين رياضى، موجود است نيست.دستور عقل سليم عبارت است از آنچه كه طبيعت آدمى و فطرت اشياء بدان حكم مى‏كند اراده در اين وضعيت تنها يكى از عوامل است.اما اراده خداوند يا انسان، طبيعت الزامى حقوق را خلق نمى‏كند.طبيعت الزامى حقوق طبيعى همان است كه از اوّل خلق شده و لاتغيير است و جزء ذاتى حقوق طبيعت مى‏باشد».

«حقوق طبيعت، دستور عقل سليم است - كه به ما مى‏گويد هر عمل بنابر آنكه با طبيعت عقلى وفق مى‏دهد يا نمى‏دهد واجد خاصيت لزوم اخلاقى است يا عدم لزوم اخلاقى است»2( - همان مصدر.