پس گفتار ذى مقراطيس اينكه مردم دنبال خوشى مىروند يا اينكه انگيزه جلب نفع و دفع ضرر را از خود، غريزى و طبيعى مىدانند هيچ منافاتى با گفتار فضيلتمند سقراطى ندارد تنها منافات آنجا پيش مىآيد كه ما خوشى را بخواهيم مطلقاً خوب بدانيم حتى در موردى كه مستلزم ظلم و فساد مىگردد و بخواهيم همچون اپيكور و هلوتيوس حتى خوبى فضائل مثل عدالت را با خوشىطلبى خودخواهانه توجيه كنيم كه بقول هيوم در مواردى ميان «خوشىطلبى خودخواهانه» و «عدالت (وفضائل اخلاقى)» تضاد است و توجيه فضائل در چنين مواردى بر اساس «انگيزه خودخواهانه» به تناقض مىانجامد.
در اين ميان در قرن هيجدهم فضائل مسيحى درباره تشويق كليسا به رهبانيت و ترك دنيا و دورى از زيبائىها و لذائذ حتى حلال دنيا موجب اعتراض گروهى من جمله مورد اعتراض دى ماندويل 1670 - 1733 شد كه گفته: منافع شخصى كه مردم را به كار مىكشاند و حتى تجمل گرائى كه توانمندان و ثروتمندان را به ساختن كاخها و خرجهاى كلان مىكشاند موجب تقاضاى كار براى ساير مردمان مىگردد و براى جامعه مفيد هم هست در حاليكه تشويق كليسا مردم را به رهبانيت و ترك دنيا، موجب بيكارى هم مىشود يعنى بعضى فضائل مسيحى كه ترك دنيا باشد مضر و بعضى رذائل كه تجمل گرائى باشد مفيد است».