فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 80
نمايش فراداده
«پريكاردو» گفت: «اينكه چه رفتارى براى ما سود بيشتر دارد معيار اخلاقى نيست و فايده‏گرايان از معيار فلسفه اخلاق خارج شده‏اند».

اين بود اشكال «پريكاردو» به مور لكن بايد توجه داشت كه «مور» از «فلسفه اخلاق به معنى اخص كلمه» كه عبارت از بيان خوبى فضائل و بدى رذائل باشد خارج شده اما از «فلسفه اخلاق به معنى اعم يعنى اينكه مردم، دنبال چه چيز مى‏روند» خارج نشده بلكه دقيقاً در همان مسير حركت كرده است (زيرا خوشى يكى از مهمترين انگيزه‏هاى بشر است اما نه تنها انگيزه).

اما اينكه دنبال خوشى رفتن و بيشترين سود را انتخاب كردن تا چه محدوده‏اى است اخلاقاً اينجا «به اخلاق به معنى اخص كلمه مربوط است كه بايد در تحديد حدود خوشى مجاز از نامجاز»، دنبال معيار تعيين حدود اخلاقى رفتار بود كه كجا عادلانه است و كجا دنبال بيشترين خوشى رفتن به ظلم و فساد مى‏انجامد و اخلاقاً جايز نيست كه مور از اين قسمت فلسفه اخلاق به معنى اخص كلمه دور افتاده و پريكاردو دقيقاً به محور فلسفه اخلاق بمعنى اخص كلمه وارد شده است پس بطور خلاصه، گفتار مور در مورد فلسفه اخلاق به معنى اعم همچون حرف ذى مقراطيس جالب توجه است اما در مورد فلسفه اخلاق به معنى اخص، نامربوط و گفتار «پريكاردو» به فلسفه اخلاق به معنى اخص مربوط است.

و خلط فلسفه اخلاق به معنى اخص با فلسفه اخلاق به معنى اعم موجب سرگردانى فيلسوفان قرون اخير شده است.