فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 9
نمايش فراداده
بحمد اللَّه هم موضوع «فلسفه اخلاق» بمعنى اعم كلمه روشن شد و هم تعريف «فلسفه اخلاق» بمعنى اخص كلمه روشن شد و اينكه تعريف مور و امثال مور تعريفى كامل و صحيح نبوده است (و بحث از هر خوبى را نمى‏توان بحث از فلسفه اخلاق ناميد).

و نيز اينكه در كتب فلسفه اخلاق كه در "فلسفه جديد" از آن بحث مى‏كند اين دو مبحث را با هم اشتباه و مخلوط كرده‏اند و باز فيلسوفان در يك سردرگمى غالباً باقى مانده‏اند بالاخص آنكه بعضى از مولفين فلسفه اخلاق حتى اخلاق نگارى را به مبحث فلسفه اخلاق افزوده و موجب حجيم شدن كتب فلسفه اخلاق و سردرگمى بيشتر شدند (مثل كتاب تاريخ فلسفه اخلاق غرب كه توسط لارنس سى بكر ويراستارى شده است).

و در نتيجه چنين سردرگمى «خوبى» فضائل و «بدى» رذائل مورد تشكيك گروهى كم انديش همچون پوزيتيوسيت‏ها كه با ابزار حواس پنجگانه (كه در محدوده اشياء مادى خارجى همچون روشنى و تاريكى گرما و سرما است) دنبال پيدا كردن خوبى عدالت و احسان، و بدى ظلم و فساد هستند!!! گرچه آثار مفيد عدالت و احسان و آثار درد آور ظلم و فساد با حواس پنجگانه هم مى‏تواند قابل شناخت باشد اما حسن ذاتى عدالت و احسان و زشتى ذاتى ظلم و فساد تنها از طريق عقل قابل شهود است وبس.