و عدالت چيزى است همچون بينائى و خردمندى و تندرستى هم خودش خوب و دوستداشتنى است و هم آثار و منافع مفيدى دارد يعنى خوبى عدالت نه تنها بخاطر منافعاش بلكه علاوه بر آنكه منافع مفيدى دارد بلكه قطع نظر از آثار مفيداش باز خودش همچون زيبائى خوب و دوست داشتنى است و عدالت ذاتاً خوب است و عقل بى واسطه خوبى آنرا درك و شهود مىكند.
عدالت همچون شهرى است كه هر كس مشغول انجام وظيفه خود است و آنچه در آن تخصص دارد و مسئوليتاش به او واگذار شده مىباشد و در خود انسان نيز هر عضو و غريزه كار خودش را انجام مىدهد و عقل كه سزاوار فرماندهى بر تمام اعضاء و غرائز است بر تمام اعضاء و غرائز تسلط كامل دارد و همه اعضاء غرائز از عقل پيروى كامل دارند زيرا در نظام داخلى انسان عقل بعنوان راهنما و فرمانرواى مطلق و غرائز و اعضاء بعنوان فرمانبرداران مىباشند و خارج شدن غرائز از فرمان عقل، خارج شدن از نظام طبيعى آن است و خلاف عدالت و نظم و زيبائى عمل است همچنانكه در يك شهر هر عضو از وظيفه مخصوص خود كه درخور طبيعت و استعداد و مسئوليت اوست كوتاهى كند و بالعكس در كارهاى ديگران دخالت كند اين شهر به بى نظمى و هرج و مرج مىگرايد و زيبائى نظم خود را از دست مىدهد.
كاملاً روشن است كه مثال نظمى را كه سقراط به شهر مثال مىزند و سپس درباره درون انسان پياده مىكند بر اساس نظم طبيعى درونى انسان است كه اجزاء فروتر يعنى غرائز و اعضاء بايد پيرو جزء برتر يعنى عقل باشند كه در نظام طبيعى انسان مسئوليتى را كه به عقل سپرده شده فرمانروائى است و مسئوليتى را كه به غرائز و اعضاء سپرده شده فرمانبردارى است ماداميكه در درون انسان اين نظام طبيعى برقرار است سلامت روحى و عدالت برقرار است يعنى عدالت هماهنگى با نظام طبيعت است.