سرشت انسان

علی شیروانی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 112
نمايش فراداده




اشكال سوم:



اين اشكال، مقدمهى دوم اصل استدلال را مورد مناقشه قرار مى دهد. مى گويند: بر فرض كه اعتقاد به وجود خدا همگانى باشد و همگانى بودنش، فطرى بودن آن را به اثبات رساند، چه ملازمه اى ميان فطرى بودن يك اعتقاد و درستى آن وجود دارد؟ عقلا چه محذورى است در اين كه اعتقادى در وجود ما سرشته شده و در عين حال دروغ و خلاف واقع باشد؟

پاسخ:



دكارت سخنى دارد كه به عنوان پاسخى به اين اشكال مطرح مى شود و آن، تمسك به خيرخواهى و كمال خداوند است. دكارت پس از آن كه شناخت هايى را به عنوان شناخت هاى فطرى انسان مطرح مى كند، مى گويد: اگر اين شناخت ها كه در وجود آدمى تعبيه شده و دست خلقت، آن ها را در نهاد آدمى قرار داده است، دروغ و خلاف واقع باشد، خداوند فريب كار خواهد بود و اين با خيرخواهى خداوند منافات دارد. دكارت مى گويد:
«اذعان دارم كه محال است خداوند هرگز مرا فريب دهد، چون هرگونه فريب ونيرنگ، خود نوعى نقص است و هر چند به نظر مى رسد كه قدرت بر فريب كارى، خود نشان هوشيارى يا توانايى است، اما بدون شك قصد فريب، دليل ناتوانى يا خبث ذات است و وجود اين دو در خداوند محال است.»(210)