در قرآن كريم آيات فراوانى در توصيف انسان و ويژگى هاى او وجود دارد. در نگاه نخست، اين آيات به دو دسته تقسيم مى شوند:
الف ـ آياتى كه نگاه مثبت به انسان دارند و او را موجودى برتر و بلكه برترين موجود امكانى معرفى مى كنند، موجودى كه ارزش هاى والا و متعالى در او يافت مى شود.
ب ـ آياتى كه انسان را نكوهش مى كنند و او را موجودى پست و فرودين و گاهى پست ترين خلايق مى شمارند.
در ابتدا آياتى را كه به جنبهى مثبت انسان نظر دارند، مورد بررسى قرار مى دهيم:
ويژگى هاى مثبت انسان:
«وَإِذْقَالَ رَبُّك لِلْمَلئِكَةِ إِنّىِ جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلمُونَ»(12)(بقره / 30)
«وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَئِفَ الأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجات لِيَبْلُوَكُمْ فِى مَآ ءَاتاكُمْ»(13)(انعام / 165)
2ـ انسان بزرگ ترين ظرفيت علمى را كه يك مخلوق و آفريده ممكن است داشته باشد، داراست; حتى فرشتگان الاهى نيز ظرفيت علمى انسان را ندارند:
«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الأَسْمآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِى بِأَسْمَآءِ هؤُلآءِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ * قَالواْ سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنَآ إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمآئِهِمْ فَلَمَّآ أَنبَأَهُم بَأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ.»(14)(بقره/ 33 ـ 31)
3ـ انسان فطرتى خدا آشنا دارد; به خداى خود در ژرفاى وجدان خويش آگاهى دارد و همهى انكارها و ترديدها، بيمارى ها و انحراف هايى از سرشت اصلى انسان است:
«وَ إِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ و أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَآ أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غفِلِينَ * أَوتَقُولوا انَّما أشْرَكَ ءَاباؤُنَا مِنْ قبلُ و كنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنابِما فعَلَ المُبْطِلُونَ.»(15)(اعراف / 173 ـ 172)
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِى فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْهَا، لاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ، ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ»(16)(روم / 30)
4ـ در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادى كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد، عنصرى ملكوتى و الاهى يافت مى شود. به عبارت ديگر، انسان تركيبى از طبيعت و ماوراى طبيعت، ماده و معنا و جسم و جان است:
«الّذِى أحْسَنَ كُلَّ شَىْء خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِن طِين * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ من سُللَة مِّن مَّآء مَّهِين * ثُمَّ سَوَّيه و نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ.»(17)(سجده / 9 ـ 7)
5ـ انسان شخصيتى مستقل و آزاد دارد، امانت دار خداست، رسالت و مسئوليت دارد، او مأمور است كه با كار و ابتكار خود زمين را آباد سازد و با انتخاب خود يكى از دو راه سعادت و شقاوت را اختيار نمايد:
«إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمواتِ وَالأَرْضِ والْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا و أَشْفَقْنَ مِنْها و حَمَلَهَا الإِنْسنُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً.»(18)(احزاب / 72)
«إِنّا خَلَقْنَا الاْنسانَ مِنْ نُطْفَة اَمْشاج نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً * انّا هَدَيناهُ السّبيل اِمّا شاكراً و اِمّا كَفُوراً.»(19)(دهر / 3 ـ 2)
6ـ انسان از كرامت و شرافتى ذاتى برخوردار است. خداوند او را بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى داده است. او آنگاه خويشتن واقعى خود را درك و احساس مى كند كه اين كرامت و شرافت را در خود درك كند، و خود را برتر از پستى ها و دنائت ها و اسارت ها و شهوترانى ها بشمارد:
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ والْبَحْرِ وَ رَزَقْنهُم مِّنَ الطَّيِّبتِ وَ فَضَّلْنهُمْ عَلَى كَثِير مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلا.»(20)(اسراء / 70)
7ـ انسان از وجدانى اخلاقى برخوردار است و به حكم الهامى فطرى، زشت و زيبا را درك مى كند.
«وَ نَفْس وَ مَا سَوّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا و تَقْواهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاها.»(21)(شمس / 9 ـ 7)
8ـ انسان جز با ياد خدا، با چيز ديگرى آرام نمى گيرد، خواست هاى او نامحدود است، به هر چه برسد از آن سير و دلزده مى گردد، مگر آن كه به ذات بى حد و نهايت خدا بپيوندد:
«أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»(22) (رعد / 28)
«يا أَيُّهَا الإِنْسنُ اِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ.»(23)(انشقاق / 6)
9ـ نعمت هاى زمين براى انسان آفريده شده است و او حق بهره گيرى از همهى آن ها را دارد:
«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الأَرْضِ جَمِيعاً.»(24) (بقره / 29)
«وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمواتِ وَ مَا فِى الأرْضِ جَمِيعاً مِّنهُ.»(25) (جاثيه / 13)
10ـ خداوند انسان را آفريد تا تنها او را پرستش كند و فرمان او را بپذيرد. پس وظيفهى او اطاعت از امر خداست:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُون.»(26) (ذاريات / 56)
11ـ انسان جز در راه پرستش خداى خويش و جز با ياد او خود را نمى يابد و اگر خداى خويش را فراموش كند خود را فراموش مى كند و نمى داند كه كيست و براى چيست و چه بايد كند و كجا بايد برود:
«وَلاَتَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوااللهَ فَأَنسهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولـئِكَ هُمُ الْفَـسِقوُنَ.»(27)(حشر/19)
12ـ انسان زمانى كه از اين جهان برود و پردهى تن كه حجاب چهرهى جان است، دور افكنده شود، بسى حقايق كه امروز بر او نهان است، بر وى آشكار مى گردد:
«فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ.»(28) (ق / 22)
13ـ انسان تنها براى مسائل مادى كار نمى كند و يگانه محرك او حوايج مادى زندگى نيست. او براى هدف ها و آرمان هايى بس عالى حركت مى كند و مى جوشد. او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جز رضاى آفريننده، مطلوبى ديگر نداشته باشد:
«يَـأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعى أِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً.»(29)(فجر/28ـ27)
«وَعَدَاللهُ اْلمُؤْمِنيِنَ وَالْمُؤْمِنـتِ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهاَالأَنْهَـرُخَـلِدِينَ فِيهَا وَ مَسَـكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّـتِ عَدْن، وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ، ذلِكَ هُوَالْفَوْزُ الْعَظيِمُ.»(30)(توبه / 72)
استاد مطهرى پس از بيان اين ويژگى ها مى نويسد:
«بنابر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودى است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين; نيمه ملكوتى و نيمه مادى، داراى فطرتى خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانت دارخدا و مسئول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، ملهم به خير و شر، وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مى شود و به سوى قوت و كمال سير مى كند و بالا مى رود، اما جز در بارگاه الاهى و جز با ياد او آرام نمى گيرد. ظرفيت علمى و عملى اش نامحدود است، از شرافت و كرامتى ذاتى برخوردار است، احياناً انگيزه هايش هيچ گونه رنگ مادى و طبيعى ندارد، حق بهره گيرى مشروع از نعمت هاى خدا به او داده شده است، ولى در برابر خداى خودش وظيفه دار است.»(31)