انسان از نگاه اگزيستانسياليسم - سرشت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشت انسان - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسان از نگاه اگزيستانسياليسم

مكتب اگزيستانسياليسم، با همهى نحله ها و گرايش هاى متنوع و در پاره اى موارد متضادى كه در آن است، بر يك امر به طور عموم اصرار دارد و آن اين كه وجود انسان، بر ماهيت و هويت او تقدم دارد. انسان، ماهيت و طبيعت از پيش تعيين شده اى ندارد و يك نوع متعين با ويژگى ها و ساختار آغازين نيست; بلكه آدمى ابتدا موجود مى شود، سپس به وجود خود مى پردازد و با اختيار مستمر و مداوم خود، ماهيت خويش را مى سازد (بر خلاف موجودات ديگر). در حالى كه در ساير موجودات، ماهيت بر وجود تقدم دارد; زيرا آن دسته از موجودات كه ساختهى انسان اند، نخست طرح و قالبى از آن ها در ذهن انسان وجود دارد و بر حسب آن طرح و قالب، موجود مى شوند و آن دسته از موجودات كه ساختهى انسان نيستند، ماهيت آن ها ـ به عقيدهى اگزيستانسياليست هاى الاهى ـ پيش از پديد آمدن، در علم خداوند موجود بوده و مطابق همان ماهيت موجود شده اند; به عقيدهى اگزيستانسياليست هاى ملحد، اين اشيا (= اشياى طبيعى) به حكم قوانين ضرورى طبيعت موجود مى شوند و چون از آگاهى و اختيار بى بهره اند، قدرت تغيير ساختار و تركيب خود را ندارند.

بنابراين ساير موجودات غير از انسان، قابل تعريف اند; زيرا ماهيت دارند، اما انسان قابل تعريف نيست، چون ماهيت معينى ندارد; بلكه چيزى خواهد بود كه خود، آن را مى سازد و آن هم قابل پيش بينى نيست، زيرا معلوم نيست اين موجود مختار در آينده چه چيزى را اختيار و انتخاب خواهد كرد.

در اين مكتب بيش از همه بر اختيار تكيه مى شود. و انسان اين گونه تعريف مى شود كه موجودى آزاد و مختار است. آرى، تمام حقيقت انسان، همين آزادى و اختيار اوست.

سارتر كه از اگزيستانسياليست هاى ملحد است، مى گويد:

«وجود انسان مقدم بر ذات (ماهيت و طبيعت) اوست و از اين رو، اولاً هيچ گونه نقشه يا عقيده يى پيش از پديدار شدن شخصيت يا وجود انسان دربارهى او وجود ندارد; ثانياً ما خود، ذات خويش را با انتخاب آزادانهى خود و با متحول شدن به حكم ارادهى خود مى سازيم.»(8)

اگزيستانسياليسم، به حكم اين كه فطرت را مخالف آزادى مى داند، با هر نوع امر سرشتى مخالف است و چنين مى پندارد كه هر نوع امر سرشتى بر ضد آزادى انسان است; پس انسان فاقد هر گونه طبيعت و ماهيت است و در نتيجه، انسان فاقد فطرت است; بنابراين انسان وجود دارد و هيچ سرشت وماهيتى و هيچ فطرتى ندارد.(9) از نگاه اين مكتب، خودِ حقيقى انسان اين است كه هيچ خود نداشته باشد و هر خودى كه براى انسان فرض شود، براى او طبيعت و ماهيت و سرشت قائل شده ايم; حال آن كه انسان، موجودى بى سرشت و بى ماهيت است.(10)

/ 136