سرشت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشت انسان - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 ـ 1 شدت و ضعف شناخت فطرى خدا

از مطالب فوق دانسته شد كه معرفت فطرى ما نسبت به خداوند، ريشه در شناخت حضورى ما به خويش دارد. از سوى ديگر، علم حضورى نفس به خود يك امر تشكيكى است و قابل شدت و ضعف است. هر چه مرتبهى وجودى روح بالاتر و از قوت بيش ترى برخودار باشد، بر خودآگاهى او افزوده مى شود.

نفس در آغاز پيدايش، ضعيف است و خودآگاهىِ حضورى او نيز ضعيف مى باشد. اين معرفت مى تواند با طى مدارج ترقى، شدت و ظهور و بروز بيش ترى بيابد.

بايد توجه داشت كه اشتغال و علقه و دلبستگى به بيرون از خود و پرداختن به آنچه از بيرون، انسان را احاطه كرده است، عامل عمدهى كاهش خودآگاهى و توجه نفس به خود و خداى خود است و از اين روست كه قرآن كريم در آيات فراوانى، قرار گرفتن در شدايد و سختى ها و نااميد شدن از علل و اسباب طبيعى را، موجب بيدار شدن فطرت انسانى و خواندن خالصانهى خداوند دانسته است.

4 ـ 1 معرفت شخصى خدا، حاصل راه فطرت

شناخت ما نسبت به هر پديده از دو حال بيرون نيست: يا شناختى كلى است و يا شناختى شخصى است. شناخت كلى، آن است كه به وسيلهى مفاهيم و عناوين كلى حاصل گردد; يعنى بدون آن كه با پديدهى مورد شناخت مواجه شده و يا به گونه اى با او ارتباط وجودى يافته باشيم، از طريق فكر و استدلال و مفاهيم ذهنى خود، به وجود او پى مى بريم و احياناً پاره اى از صفات او را نيز مى شناسيم.

واما شناخت شخصى، شناختى است كه در مواجههى مستقيم با پديدهى مورد شناخت حاصل مى گردد; مثلا وقتى منظره اى را مى بينيم، بويى را مى بوييم و يا سطحى را لمس مى كنيم، در هر يك از اين موارد به يك شناخت شخصى نائل مى گرديم. در بارهى محسوسات، شناخت شخصى از طريق احساس حاصل مى شود; اما در مورد امور غير حسى، تنها راه دستيابى به شناخت شخصى، ارتباط حضورى با پديدهى مورد شناخت است. در بارهى خداى متعال نيز دو نوع شناخت متصور است: شناخت كلى و شناخت شخصى.

اگر تنها راه شناختِ خداى متعال، استدلال هاى عقلى و برهان هاى فلسفى و به طور كلى مفاهيم ذهنى بود، راهى جز شناخت كلى خداى متعال وجود نداشت; يعنى نهايتاً به اين نتيجه مى رسيديم كه آسمان و زمين، محركى، ناظمى، خالقى و يا واجب الوجودى دارد; اما اين كه «او كيست؟» نمى دانستيم، مانند آن كسى بوديم كه در بيابان با قصرى بسيار زيبا و با همهى امكانات مواجه مى شود; آن شخص يقين مى كند كه قطعاً اين قصر را كسى ساخته است، اوصافى را نيز از او مى فهمد; به عنوان مثال، آن شخص بايد تا حدى علم، قدرت و... داشته باشد، اما هرگز نمى تواند بفهمد «او كيست؟» آنچه او شناخته است، بر افراد عديده اى قابل انطباق است.

بر اساس نظريهى فطرت، براى انسان راه ديگرى نيز براى شناخت خدا گشوده است و آن راه دل است. اين معرفت يك شناخت شخصى و جزئى است; يعنى انسان با شكوفا ساختن فطرت خود با خدا آشنا مى شود و او را مى شناسد و به تعبيرى مى بيند. از اين جا راز خرده گيرى عرفا بر فلاسفه مشخص مى شود، عرفا مى گويند: راهى را كه فلاسفه مى روند، حاصل اندكى براى آن ها به بار مى آورد; مانند نابينايى كه عصازنان حركت مى كند و به نتيجه هم مى رسد; اما نتيجهى اين راه جز شناختى غايبانه و از پس پرده نيست. در حالى كه اگر در وادى سلوك گام برداشته شود، آن مايه هاى فطرى تقويت مى گردد و انسان خدا را به نحوى شخصى ادراك خواهد كرد.

در روايات ما اشارات بسيار عميق و دقيقى به اين معنا صورت گرفته است. امام صادق (ع) در ذيل آيهى «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آَدَمَ»(182)مى فرمايد:

«ثبتت المعرفةُ فى قلوبهم و نسوا الموقفَ و سَيَذكرونه يوماً و لولا ذلك لم يدر احد مَن خالقه و لا مَن رازقه.»(183)

نكتهى جالب در اين روايت آن است كه امام (ع) مى فرمايد: اگر آن رويارويى و آن مشاهده اى كه در آيهى ميثاق به آن اشاره رفته است، نبود، هيچ كس نمى توانست بداند و بشناسد كه «آفريدگارش كيست؟ و روزى دهنده اش كيست؟»

/ 136