گاهى فطرى بودن خداوند به اين صورت تبيين مى شود كه انسان در مهلكه، هنگام يأس از همهى اسباب ظاهرى به سوى الله توجه مى كند و اميد به مبدئى دارد كه مى تواند او را نجات دهد. از برخى آيات قرآن مستفاد مى شود كه هر وقت خطرى فرا رسد و سانحهى سنگين غيرقابل تحملى رخ دهد و راه دفاعى آن مسدود باشد، انسان به سوى خداوند سبحان گرايش پيدا مى كند و حضرتش را مى خواند. اين خصلت در تمام بشر هست و اختصاص به مؤمن ندارد، بلكه ترسا و پارسا در اين امر يكسانند، معتقد و ملحد در اين وصف برابرند.(108)اين امر به همان شناخت حضورى خداوند باز مى گردد. در حقيقت، قرار گرفتن انسان در صحنه هاى خطر و مهلكه، به گونه اى كه هيچ يك از اسباب ظاهرى نتواند او را نجات دهد، موجب تنبه و توجه انسان به آن معلوم حضورى مى گردد و باعث مى شود آن معرفت فطرى حضورى به خداى قادر مطلق شكوفا شده، در انسان اميد نجات زنده گردد; از سوى ديگر، وجود اميد به نجات دهنده مسبوق به معرفت به كسى است كه مى تواند انسان را نجات دهد.
4ـ فطرى بودن پرستش خدا
همان گونه كه گفته شد، يكى از اميال فطرى انسان خضوع و كرنش در برابر محبوب و معشوق است كه در بارهى هر محبوبى متناسب با درجهى حب به او ظهور مى كند و مصداق مى يابد. از سوى ديگر، معشوق و محبوب نهايى انسان، كمال مطلق است و كمال مطلق همان خداى متعال است. پس انسان به طور فطرى غايت خضوع و خشوع را در برابر خداى متعال از خود بروز مى دهد و اين يك گرايش فطرى به خداوند است. بنابراين عبادت و پرستش خداى متعال امرى كاملاً فطرى است و در واقع يكى از اساسى ترين نيازهاى روحى انسان را تشكيل مى دهد.