دسته بندى آيات توصيف گر انسان - سرشت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشت انسان - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دسته بندى آيات توصيف گر انسان

در بررسى آيات توصيف گر انسان، بايد توجه داشت كه همهى اين آيات ناظر به يك بعد و يا يك مرحله وجودى انسان نيست، بلكه برخى مربوط به انسان آغازين و برخى ديگر راجع به انسان فرجامين است. و از سوى ديگر، آيات مربوط به انسان آغازين، كه قوا و استعدادها و تمايل ها و گرايش هاى آدمى را كه با دست خلقت در وى به وديعت نهاده شده بر مى شمارد، نيز برخى ناظر به ساحت متعالى و علوى وجود آدمى است و برخى ديگر مربوط به ساحت فرودين و سفلى وجود اوست. با توجه به اين جداسازى ها ناسازگارى ظاهرى اين آيات برطرف مى شود.
از آنجا كه تفكيك ميان امور ياد شده در فهم بهتر نظريه فطرت سودمند است، كمى در اين باره به بحث مى نشينيم.

تفكيك ميان انسان آغازين و انسان فرجامين

انسان داراى قوا و استعدادهاى فراوانى است كه در طول زندگى خود، با اختيار و انتخاب و اراده هاى دمادم، به آن ها فعليت مى بخشد. در واقع انسان در صحنهى حيات و زندگانى، خود را مى سازد و به خود شكل مى دهد.

اين سخن، اگر چه با آنچه فيلسوفان اگزيستانسياليست گفته اند و بر آن پاى فشرده اند، نزديكى هايى دارد، اما با آن كاملاً يكسان نيست. از نظر آنان، انسان آغازين هيچ شكل و تعين و ـ به تعبير خودشان ـ ماهيت خاصى ندارد; بلكه ماهيت او با گزينش ها و تصميم هاى پياپى او تحقق مى يابد; از اين رو، وجودش بر ماهيتش تقدم دارد. اما از نظر اسلام، انسان آغازين تعين دارد. انسان ويژگى ها و اوصافى دارد كه ميان تمام افراد اين نوع مشترك است. انسان آغازين، چيزى هست نه آن كه هيچ نباشد; گرايش هايى دارد، كمال هايى دارد، ميل ها و خواست هايى دارد، هم چنين بينش ها و شناخت هايى دارد; اما ويژگى خاص انسان آن است كه فعليتى كه پيش رو دارد، يك فعليت از پيش تعيين شده نيست; بلكه بسيار گوناگون و مختلف است. انسان تمام آنچه را كه مى تواند داشته باشد، از آغاز ندارد و همهى آنچه مى تواند باشد، از آغاز نيست; بلكه چونان ماده اى است كه صورت هاى بسيار متفاوتى را مى تواند واجد شود و فعليت هاى بسيار مختلفى را مى تواند در خود بپذيرد. صدرالمتألهين در اين باره مى نويسد:

«بدان كه در هيچ نوعى از انواع موجودات، اختلافى كه در افراد بشر يافت مى شود، وجود ندارد و اين بدان سبب است كه مادهى انسانى به گونه اى آفريده شده است كه در آن استعداد انتقال به هر صورتى از صور و اتصاف به هر صفتى از صفات تحقق دارد.»(43)

انسان مى تواند به بالاترين درجات فرشتگان مقرب صعود كند و نيز مى تواند خود را به مرتبهى بهايم تنزل دهد:

«برخى از انسان ها در مرتبهى بهايم هستند و نفس آن ها نفس شَهَوى است و برخى در مرتبهى درندگان هستند و نفس آن ها نفس غضبى است و برخى در منزل شياطين اند و برخى از نوع فرشتگان و هر يك از اين اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بى شمارى است.»(44)

پس ويژگى خاص انسان، آن است كه خودش به خودش تعين نوعى مى دهد. صدرالمتألهين و بسيارى ديگر از حكما بر اين نكته تأكيد كرده اند كه انسان يك ماهيت نيست، بلكه ماهيات مختلف است. يك نوع نيست، بلكه انواع گوناگون است. جنسى است كه انواع بى شمارى در آن مندرج است.

فخر رازى در تفسير كبير خود، ذيل آيه ى «كلٌّ يَعْمَلُ على شاكِلَتِةِ»(45)(اسراء/ 84) مى گويد:

«فلاسفه در اين كه آيا نفوس ناطقهى بشرى يك ماهيت اند، يا ماهيات گوناگون اند، اختلاف نظر دارند. برخى گفته اند: انسان ها ماهيات گوناگونى دارند و اختلاف افعال و احوال ايشان به واسطهى اختلاف جوهرها و ماهيات ايشان است و برخى ديگر گفته اند: همه يك ماهيت دارند و منشأ اختلاف افعال و احوال، اختلاف مزاج هاست.»(46)

فخر رازى خود نظر نخست را بر مى گزيند و براى آن شواهدى از آيات قرآن مى آورد. اما نظر سومى نيز هست و آن اين كه انسان در آغاز يك نوع است و در انجام، انواع مختلف و گوناگون است. اين گونه نيست كه خداوند انسان را از آغاز مختلف آفريده باشد، بلكه اين خود انسان است كه با اختيار و انتخاب و ارادهى آزاد، خود را در نوعى خاص مندرج مى كند و به خودش تعين نوع مى دهد.

مبناى اين نظريه آن است كه علوم و ادراكات و ملكات انسان در جانِ او رسوخ مى كند و با او متحد مى گردد و انسان در يك تحول مستمر و پيوسته، در جريانِ شدن قرار دارد. انسان با ملكاتى كه از طريق اعمال خود كسب مى كند، متحد مى گردد و همان ها مى شود. از اين روست كه گفته اند: اگر چه انسان فاعل عمل است اما عمل و كار نيز به وجهى شكل دهنده به انسان است و به تعبيرى، عمل انسان ساز است.(47)

ممكن است توهم شود كه اين نظريه همان نظريهى ماركس است كه پيش از اين نقل شد; اما دست كم دو تفاوت عمده ميان اين نظريه با نظريهى ماركس وجود دارد:

1ـ از نظر اسلام، اين كه انسان چه كند و چه نكند، به خواست و ارادهى او بستگى دارد و انسان در اين باره مختار و آزاد است; اما بنا بر نظر ماركس، جامعه و وضعيت طبقاتى و شرايط اقتصادى، مشخص مى سازد كه انسان چه كار مى كند و چه كار نمى كند.

2ـ از نظر اسلام، انسان در مرتبهى مقدم بر كار و عمل، ويژگى هاى ذاتى و مشتركى دارد كه بسيار اصيل و ماندگار است و از اين رو، يك تعين ابتدايى براى او وجود دارد، بر خلاف نظر ماركس كه انسان را در آغاز بى تعين و بى شكل مى داند.

علامه طباطبايى در ذيل آيهى «كلٌ يَعْمَلُ على شاكِلَتِهِ»(48) به تفصيل بيان مى دارد كه انسان اگر چه خلقت مشترك و يكسانى دارد، اما در اثر رسوخ ملكات، شاكله هاى متفاوتى پيدا مى كند كه هر يك اقتضاى اعمال خاصى را دارد; يعنى انسان با اعمال خاصى كه انجام مى دهد، شاكلهى وجودى خود را مى سازد و از كوزه برون همان تراود كه در اوست. ايشان مى پذيرند كه ماهيات نفوس پس از رسوخ ملكات در آن ها به صورت انواع مختلف در مى آيد، اما نفوس انسانى در آغاز و پيش از كسب ملكات چنين اختلافى با هم ندارند.(49)

گاهى نيز تعبير مى شود كه «انسان در دنيا نوع واحد است، در آخرت انواع متكثر.»(50) اين به خاطر آن است كه
:

«انسان در قيامت به صورت علوم و اعتقادات خودش محشور مى شود.»(51)

نتيجهى سخن آن كه، بايد ميان انسان آغازين و انسان فرجامين تفكيك كرد. انسان آغازين يك حكم و انسان فرجامين حكمى ديگر دارد. از اين رو، ممدوح بودن يكى منافاتى با مذموم بودن ديگرى ندارد و شرافت، كرامت و برترى يكى با دنائت، رذالت و پستى ديگرى هيچ تهافتى ندارد. در بحث از انسان و آياتى كه بيانگر جايگاه و منزلت اوست، بايد كاملاً هشيار بود كه سخن بر سر كدام انسان است، انسان آغازين يا انسان فرجامين؟

وقتى گفته مى شود:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ فى اَحْسنِ تَقْويم.»(52)

سخن بر سر انسان آغازين است، و آنگاه كه گفته مى شود:

«ثمّ رَدَدْناهُ اسفَلَ سافِلينَ.»(53) (تين / 5)

موضوع انسان فرجامين است. وقتى قرآن كريم مى فرمايد:

«فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها»(54) (روم /30)

موضوع انسانى است كه در ابتداى راه است و مايه ها و دارايى هاى نخستين انسان بيان مى شود و آنگاه كه گفته مى شود:

«لَهُمْ قُلوبٌ لايَفْقَهون بها و لَهُم أعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها و لَهُمْ ءَاذانٌ لايَسْمَعُونَ بها، اُولئكَ كَالاْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(55)(اعراف / 179)

انسانِ فرجامين به تصوير كشيده شده است.

/ 136