بنا برنظريهى فطرت، انسان بر حسب خلقت و سرشت نخستين و اوليهى خود شاكله اى دارد و گرايش ها و بينش هايى دارد كه از بيرون بر او تحميل و عارض نشده، بلكه از درون وجودش برآمده است. اين گرايش ها همه مربوط به انسانيت انسان نيست، بلكه بخشى از آن ميان او و ديگر حيوانات مشترك است و اين همان گرايش هاى منِ فرودين انسان است. و بخشى از آن ويژهى انسان است و به او اختصاص دارد و در واقع فصل مميز انسان از حيوان مى باشد. مجموعهى اين شناخت ها و بينش هاست كه فطرت انسانى را شكل مى دهد.اين گرايش ها و بينش ها از آن جا كه مربوط به نوع انسان است، ميان همهى افراد اين نوع، مشترك است و اختصاص به دوران و زمانهى خاصى ندارد و منحصر به جامعه و ملت ويژه اى نيست و در نژاد و گونهى خاصى از انسان منحصر نمى باشد، بلكه همهى ابناى بشر از آن برخوردارند.بايد توجه داشت كه اين امور، به ويژه عناصرى كه مربوط به گرايش انسان است، جنبهى قوه و استعداد دارد و فعليت بخشيدن به آن ها در گرو حركت و تلاش و سعى و كوشش انسان است. اگر آدمى به سوى فعليت بخشيدن به آنچه از درون به آن گرايش دارد و منِ علوى او خواستار آن است حركت كند، از همهى خلايق، حتى فرشتگان، برتر مى شود و به بلندترين قله هاى كمال صعود مى كند و اگر شعلهى آن ها را در خود خاموش كند و رذايل را به جاى فضايل بنشاند و من متعالى خويش را فداى من فرودين و حيوانى خود سازد، از همهى جنبندگان پست تر مى شود و به پايين دركات دوزخ سقوط خواهد كرد.(61)براى روشن تر شدن نظريهى فطرت، توضيحى دربارهى واژهى فطرت و معناى لغوى و اصطلاحى آن داده مى شود: