امام خمينى در كتاب «چهل حديث» مى نويسند:«بدان كه يكى از فطرت هاى الاهيه كه مفطور شده اند جميع عائلهى بشر و سلسلهى انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است،... غايتِ مقصد و نهايت مرام و منتهاى آرزو، راحتى مطلق و استراحت بى شوب و زحمت و مشقت است».(89)آنگاه حضرت امام(ره) با شيوه اى مشابه، با تمسك به اين ميل فطرى وجود معاد و قيامت را اثبات مى كنند: چون اين ميل يك ميل اصيل و فطرى و واقعى است، متعلق آن بايد ممكن و موجود باشد. عشقِ فطرىِ جبلىِ فعلى، آن هم در تمام سلسلهى بشر و عائلهى انسان، بى معشوقِ فعلىِ موجود ممكن نيست. و چون متعلق آن در اين جهان محقق نيست ـ زيرا در اين جهان لذت با رنج آميخته است و راحتى با گرفتارى و مشقت عجين مى باشد ـ پس بايد جهانى باشد كه در آن اين معشوق تحقق يابد و آن جز قيامت نيست.
8ـ 2 ميل به زندگى جمعى
يكى از مشخصات انسان، تمايل به تجمع و جامعه گرايى است، تا آن جا كه گاهى گفته مى شود: «انسان حيوان اجتماعى است». از نظر ارسطو همين ميل، منشأ پيدايش جوامع انسانى در تمدن هاى بزرگ بشرى شده است.در اين زمينه مباحث مهمى در جامعه شناسى و روانشناسى اجتماعى وجود دارد. اما آنچه مربوط به بحث ماست، آن است كه آيا چنين تمايلى در انسان بالذات و به صورت اصيل و فطرى تحقق دارد، يا نه؟در اين باره چند رأى وجود دارد:1ـ برخى بر اين باورند كه جامعه گرايى، گرايش ويژهى انسان است و يك ميل فطرى، اصيل و مستقل را در او تشكيل مى دهد و به اصطلاح فطرى اوّلى(90) است.2ـ برخى معتقدند، جامعه گرايى فطرى ثانوى است; يعنى مستقلاً و در عرض تمايلات ديگر انسان نيست; ولى به صورت طبيعى معلول انگيزه و گرايشى اصيل و فطرى است. علامه طباطبايى(ره) همين نظر را دارند. ايشان معتقدند، ميل اصيل انسانى همان استخدام است كه انسان فطرتاً مى خواهد از ديگران در جهت منافع خود بهره مند شود و براى نيل به اين مقصود جامعه را تشكيل مى دهد:«انسان با هدايت طبيعت و تكوين پيوسته از همه سو خود را مى خواهد (اعتبار استخدام) و براى سود خود، سود همه را مى خواهد (اعتبار اجتماع) و براى سود همه، عدل اجتماعى را مى خواهد (اعتبار حسن عدالت و قبح ظلم).»(91)3ـ برخى نيز مى گويند: جامعه گرايى انسان، به دليل اضطرار و ناچارى است، نه از فطريات اوليه و نه از فطريات ثانويه است. بسيارى بر اين گمان هستند; از جمله علامه طباطبايى همين نظر را دارد، در حالى كه ايشان تصريح مى كند انسان مدنى بالطبع است، منتهى اين، طبع ثانوى است و فرع بر فطرت استخدام مى باشد.(92)