از جمله ويژگى ها و احكام تضايف آن است كه دو طرف تضايف، يعنى متضايفان، از جهت وجود و عدم و نيز قوه و فعل همتا و برابر مى باشند; يعنى اگر يكى موجود باشد، ديگرى نيز موجود خواهد بود و اگر يكى بالفعل باشد، ديگرى نيز بالفعل خواهد بود. امكان ندارد يك طرف، موجود و طرف ديگر معدوم باشد و يا يك طرف بالفعل و طرف ديگر بالقوه باشد.علت اين ويژگى، آن است كه تضايف متقوم به نسبت است و وجود نسبت، يك وجود رابط و قائم به دو طرف مى باشد. پس اگر هر دو طرف موجود و بالفعل نباشند، نسبتِ قائم به آن ها نيز موجود و بالفعل نخواهد بود و در نتيجه عنوان متضايف براى هيچ يك از طرفين محقق نمى شود.البته نبايد ميان ذات مضاف با وصف اضافه خلط شود. ذات مضاف مى تواند در صورت عدم مضاف ديگر موجود باشد و يا در صورت بالقوه بودن آن، بالفعل باشد. سخن تنها در مورد مضاف است از آن جهت كه مضاف مى باشد; مثلا پدر پيش از آن كه فرزندش متولد شود، خودش وجود دارد; اما عنوان پدر بر آن صادق نيست، يا سطح پيش از آن كه سقفى بر آن بنا شود، وجود دارد، اما پايين نيست.(185)
شرح مقدمه ى سوم:
اين كه انسان فطرتاً كمال طلب است، امرى بديهى است. اما اين كه «به چه دليل انسان به كمال مطلق عشق مىورزد و كمال مطلق را مى طلبد؟» به نظر مى رسد دليل آن حكم وجدان است; يعنى هر كس با مراجعه به درون خود مى يابد كه به هيچ حدى از كمال قانع نيست. آيت الله شاه آبادى در اين باره مى فرمايد: «اما اگر به فطرت رجوع كنيم، مى يابيم كه او عاشق كمال مطلق است، به طورى كه اگر به همهى حقايق كيهانى آگاه شود و احتمالا وجود اكمل از آن ها در او منقدح گردد، آن را نيز آرزو مى كند.»(186)بر اين برهان اشكالاتى وارد شده، يا ممكن است وارد شود كه تماميت آن منوط به پاسخ گويى به آن اشكالات است: