فصل هفتم : مقايسه ى برهان فطرت با برهان اخلاقى و برهان تجربه ى دينى
1ـ برهان اخلاقى
در غرب از زمان كانت تا عصرحاضر، از سوى الاهيون، تلاش هاى فراوانى براى اثبات وجود خداوند، با تمسك به تجربهى اخلاقى انسان، صورت گرفته است. آغاز گر اين تلاش كانت بود. او پس از آن كه عقل نظرى را از دستيابى به معرفت خداوند ناتوان يافت، براى اثبات وجود خدا از عقل عملى يارى طلبيد; از آن جا كه حمله به برهان هايى كه با استفاده از قضاياى عقل نظرى به اثبات وجود خدا مى پردازند، از زمان كانت به بعد كاسته نشد و حتى افزايش يافت، بسيارى از متكلمان غربى همان راهِ اخلاقى را كه كانت بنياد نهاد، طى كردند.در اين فصل براى آن كه زمينهى مقايسهى برهان اخلاقى ـ كه در مغرب زمين پا گرفته است ـ با برهان فطرت ـ به روايت انديشمندان مسلمان ـ فراهم گردد، ابتدا به طور خلاصه و فشرده به برخى از تقريرهاى برهان اخلاقى اشاره مى شود:
روايت نخست برهان اخلاقى:
1ـ انسان تكاليف اخلاقى ثابت و مطلق را در خود احساس مى كند.2ـ اين احكام اخلاقى در واقع يك سرى اوامرى هستند كه متوجه انسان است.3ـ امر، نياز به امر كننده (=آمر) دارد.4ـ اين آمر نمى تواند يك فرد اخلاقى ـ انسانى باشد; زيرا آنچه امروز امر اخلاقى شمرده شود و خود را ملزم به آن بدانيم، چه بسا فردا به آن گردن نگذاريم; به عبارت ديگر الزاماتى كه از سوى انسان وضع مى شود، دستخوش تغيير و تحول مى گردد، حال آن كه اوامر اخلاقى ثابت و مطلق اند.نتيجه: تكاليف و اوامر اخلاقى ثابت و مطلق، تنها در صورتى در جامعهى بشرى مى تواند پديد آيد كه خداى ثابت و مطلقى وجود داشته باشد و آن ها را وضع نمايد; بنابراين، بايد خدايى باشد كه اين قوانين را وضع كرده باشد.