سرشت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشت انسان - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل چهارم: خدا در فطرت

بايد توجه داشت كه وقتى مسئلهى خداوند به عنوان يك امر فطرى مطرح مى شود، معانى مختلفى از آن مراد مى شود كه عدم تفكيك ميان اين معانى در بسيارى موارد، در هم ريختگى بحث و تشويش ذهن مخاطبان را موجب مى گردد. از اين رو تمييز و تفكيك اين معانى از يكديگر ضرورى به نظر مى رسد.

معانى كه از فطرى بودن مسئلهى خداوند اراده مى شود، عبارت است از:

1ـ فطرى بودن خداشناسى

مقصود از فطرى بودن خداشناسى يكى از معانى زير مى تواند باشد:

1 ـ 1 شناخت حصولى خداوند، يعنى تصديق به وجود خدا، بديهى اوّلى است:

مى دانيم بديهيات اوليه قضايايى هستند كه تصديق به آن ها نه تنها نيازمند حد وسط نيست، بلكه به هيچ امر ديگرى جز تصور موضوع و محمول و نسبت حكميه احتياج ندارد; از اين رو، بديهيات اوليه كه علومى غيراكتسابى هستند، جزء علوم فطرى خواهند بود; مانند قضيهى «كل بزرگ تر از جزء است.»

آيا مى توان گفت: قضيهى «خدا موجود است» از اين قبيل است; يعنى بدون نياز به هيچ حد وسطى، انسان آن را تصديق مى كند؟ كسى را نمى شناسم كه با صراحت چنين ادعايى كرده باشد. البته اگر بگوييم همهى انسان ها علم حضورى به خداوند دارند، در اينصورت قضيهى «خدا موجود است» بدون نياز به حد وسط مورد تصديق قرار خواهد گرفت، اما اين مقدار موجب نمى شود كه قضيهى فوق در شمار بديهيات اولى باشد، بلكه در عِداد وجدانيات خواهد بود; مانند تصديق به اين كه «من موجود هستم». بديهيات اوليه قضايايى هستند كه تصديق به آن ها فقط و فقط بر تصور موضوع و محمول آن ها توقف دارد و نه هيچ امر ديگرى.

به عنوان يك احتمال مى توان گفت: سخن آنسلم در بارهى وجود خداوند كه به برهان وجودى معروف است، اگر تمام باشد، در واقع بيانگر آن خواهد بود كه قضيهى «خدا موجود است» بديهى اولى است.

آنسلم (1109 ـ 1033 م) كه از قديسان نام دار عالم مسيحيت است، مى گويد: خداوند يعنى موجودى كه بزرگ تر (= كامل تر) از آن را نتوان تصور كرد و چنين چيزى قطعاً در خارج هست; زيرا اگر در خارج نباشد ما مى توانيم چيزى را كه بزرگ تر (= كامل تر) از آن نتوان تصور كرد، تصور كنيم و اين خُلف است. بنابراين، آن چيزى كه بزرگ تر از آن نتوان تصور كرد، بايد وجود واقعى و خارجى هم داشته باشد. او در پروسلوگيون سوم اضافه مى كند: «چيزى كه بزرگ تر از آن نتوان تصور كرد، به صحيح ترين و كامل ترين نحو وجود دارد; زيرا از آن جا كه هر چيزى را بتوان بدون وجود تصور كرد، وجود براى آن به صورت امكانى است، چيزى كه از آن بزرگ تر نتوان تصور كرد، نمى تواند وجود نداشته باشد (پس وجودش ضرورى است)، زيرا آنچه را كه بدون وجود نتوان تصور كرد از آنچه كه بتوان بدون وجود تصور كرد، كامل تر است. بنابراين، فقط آنچه كه بدون وجود نتوان تصور كرد با مفهوم چيزى كه بزرگ تر از آن نتوان تصور كرد، مناسب است.»(98)

سخن بر سر تام بودن و تام نبودن بيان آنسلم نيست، بلكه توجه به اين نكته است كه ادعاى آنسلم بر فرض تماميت، اقامهى برهان بر وجود خدا نيست، بلكه تبيين آن است كه قضيهى: «خدا (يعنى آنچه كامل تر از آن را نمى توان تصور كرد) موجود است» يك قضيهى بديهى اوليه است.

/ 136