اشكال عمدهى اين استدلال آن است كه مقدمهى دوم آن نه بديهى و نه مبرهن است. چه دليلى است بر اين كه هيچ ميل گزاف و بيهوده اى در سرشت بشر، نهاده نشده است؟ اگر براى اثبات اين امر به حكمت خداوند تمسك شود، اين استدلال با اشكال دور مواجه مى شود; زيرا تنها مستمسكى كه باقى مى ماند، استقراء است. اما استقراء در اين مسئله استقراء ناقص است كه جز ظن و گمان حاصلى ندارد.البته تمسك به صيانت فطرت در مسئلهى معاد تام است; زيرا پس از اثبات واجب تعالى و صفات كماليهى او، از جمله حكمت، با مسئلهى معاد روبرو مى شويم و چون وجود خداى حكيم براى ما از قبل ثابت شده است، مى گوييم: در انسان ميل به حيات جاودان هست و خداى حكيم اين ميل را بيهوده و گزاف در وجود انسان تعبيه نكرده است; پس حتماً زندگى اخروى و حيات جاودانى هست كه اين ميل فطرى انسان به ماندگارى را پاسخ گويد.
فصل هفتم : مقايسه ى برهان فطرت با برهان اخلاقى و برهان تجربه ى دينى
1ـ برهان اخلاقى
در غرب از زمان كانت تا عصرحاضر، از سوى الاهيون، تلاش هاى فراوانى براى اثبات وجود خداوند، با تمسك به تجربهى اخلاقى انسان، صورت گرفته است. آغاز گر اين تلاش كانت بود. او پس از آن كه عقل نظرى را از دستيابى به معرفت خداوند ناتوان يافت، براى اثبات وجود خدا از عقل عملى يارى طلبيد; از آن جا كه حمله به برهان هايى كه با استفاده از قضاياى عقل نظرى به اثبات وجود خدا مى پردازند، از زمان كانت به بعد كاسته نشد و حتى افزايش يافت، بسيارى از متكلمان غربى همان راهِ اخلاقى را كه كانت بنياد نهاد، طى كردند.در اين فصل براى آن كه زمينهى مقايسهى برهان اخلاقى ـ كه در مغرب زمين پا گرفته است ـ با برهان فطرت ـ به روايت انديشمندان مسلمان ـ فراهم گردد، ابتدا به طور خلاصه و فشرده به برخى از تقريرهاى برهان اخلاقى اشاره مى شود: