سرشت انسان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشت انسان - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2 ـ فطرت، برهان بر وجود خدا

در بحث فطرت خداشناسى، نكتهى قابل تأمل آن است كه بر فرض، در وجود همهى انسان ها اعتقاد به وجود خدا و حتى گرايش و عشق و محبت و اميد به او امرى فطرى باشد، آيا همين اندازه براى اثبات عقلى و منطقى وجود خدا در خارج كافى است؟

ممكن است كسى بگويد: بر فرض، همهى انسان ها معتقد به وجود خدا باشند و محبت و اميد به او داشته باشند و حتى عشق بى حد به او بورزند، اين امر به هيچ وجه دليلى بر وجود خدا نخواهد بود. از اين روست كه برخى از انديشمندان در پى اثبات وجود خدا، با تمسك به فطرى بودن خدا برآمده اند. در اين قسمت مهم ترين تقريرهاى برهان فطرت را از زبان انديشمندان مورد بررسى قرار مى دهيم:

1ـ 2 از راه متضايف بودن محب و محبوب

مقدمات اين برهان به شرح زير است:

1) ميان محب و محبوب تضايف است.

2) دو امر متضايف از جهت قوه و فعل، وجود و عدم متلازم مى باشند.

3) انسان، محبِ كمال مطلق است.

نتيجه: كمال مطلق وجود دارد.

براى تبيين اين استدلال بايد هر يك از مقدمات توضيح داده شود:

شرح مقدمه ى اول:

در ابتدا مفهوم تضايف توضيح داده مى شود. متضايفان دو امر وجودى هستند كه تعقل هر يك از آن ها بدون تعقل ديگرى ناممكن است. از اين رو متضايفان، از امورى هستند كه اگرچه در يك شىء از جهت واحد جمع نمى شوند; ولى بدون يكديگر قابل تعقل و تصور نمى باشند; مانند پدرى و فرزندى، عليت و معلوليت، برابرى و محاذات، بالايى و پايينى.

متضايفان دو نسبت هستند كه در مفهوم آن ها وابستگى به يكديگر اخذ شده است و از اين رو، همراه با هم تعقل مى شوند و تصور يكى بدون ديگرى غير ممكن است; مثلا بالايى، نسبتى است كه سقف به كف دارد (از آن جهت كه كف، نسبتِ پايينى به آن دارد) و پايينى هم نسبتى است كه كف به سقف دارد (از آن جهت كه سقف بالاى آن است); به همين دليل است كه بالايى را بدون پايينى و پايينى را بدون بالايى نمى توان تعقل كرد و نيز به همين دليل است كه متضايفان در يك شىء از جهت واحد جمع نمى شوند; زيرا هرگز ميان شىء و خودش نسبت برقرار نمى گردد.(184)

محب و محبوب نيز از مفاهيم متضايف اند، زيرا محبت هيئتى است كه از تكرار نسبت ميان دو چيز به وجود مى آيد و از اين جهت، مانند عليت، علم و شوق مى باشد.

/ 136